ملخص الجهاز:
"{2Gآیا نویسنده میتواند قاضی کتاب خود باشد2G} محمد اسفندیاری پر مساز از کاغذ و از که مپر که در این سودا بسی رفته است سر مثنوی،دفتر ششم ظریفی را گفتند که انسان جایز الخطاست.
ور نه،همۀ نویسندگان،هنگامی که به کتابهای گذشته خود مینگرند،کاستیها و نادرستیهایی در آن میبینند که در گذشته،هیچ اطلاعی از آن نداشتند و از این رو،رضایت به چاپ آن داده بودند،بنابر این هنگامی که نظر نویسندگان دربارۀ کتابهای سابقشان تغییر میکند،یعنی قضاوت آنها در سابق،درست و واقع بینانه نبوده است.
به گفتۀ سنائی: همه چون از کتاب فهرستاند جز تو را سوی خویش نفرستند و به گفتۀ نظامی: هر کس در بهانه تیزهش است کسی نگوید که دروغ من ترش است *** تا بدین جا مقصود ما این بود که روشن کنیم نویسنده نمیتواند قاضی خوبی برای کتاب خود باشد.
برای اینکه نویسنده بتواند به ارزیابی درست کتاب خویش بپردازد،نخستین شرطش این است که شجاعت «انتقاد از خود»داشته باشد.
{P(18)P/}پیداست که مقصودمان این حرفها نیست؛بلکه مقصود این است که باید در برابر انتقاد-گرچه آمیختۀ به اشتباه-یکسره گوش بود و خود را محروم از نقد و نظر منتقدین نکرد.
{P(22)P/} چکیدۀ سخن اینکه نویسنده نمیتواند قاضی خوب کتاب خویش باشد؛مگر اینکه اولا شجاعت«انتقاد از خود»داشته باشد(دو شخصیته باشد:یکی نویسنده و دیگری منتقد)؛ثانیا«انتقادپذیر»باشد(که شرط مهمش «حسن الاستماع»در برابر منتقدین است.
در اینجا مقصودمان این است که نویسنده نه تنها باید شنوندۀ سخنان منتقدین باشد،بلکه نسبت به آنها خوشبین نیز باشد تا محروم از سخن درست آنها نگردد."