ملخص الجهاز:
"»ص 23-24 مقدمه «دلم میخواست در زمان عینی بودم و در خلوتی به چنگش میآورم و در نهانخانهء ضمیرش بجستجو میپرداختم و میفهمیدم این فقیرزادهء روستایی اکنون که بر والاترین مسند علمی تاجیسکتان تکیه زده است،به همهء آروزهایش رسیده است؟از این نویسندهء بلند آوازهای که در روزگار جوانی هوادار انقلاب بوده و در این رهگذر علاوه بر تحمل ضربههای شلاق دژخیمان،عزیزترین برادر خویش را از دست داده است،میپرسیدم آیا اکنون به مراد دلش رسیده است و با درهم شکستن استبداد امیر بخارا حکومت عدالت پیشهء مردمپسندی بجایش نشانده است،و از آنچه اکنون در دیارش میگذارد احساس رضایتی دارد؟ البته تحولات چشمگیر انقلاب منکری ندارد و هر بخارایی بیغرضه شادمان است که در ولایتش دیگر کدکی با پای برهنه بر زمین یخ بسته نمیرود و جوانی در کارگاه ریختهگری مسموم نمیگردد،و مردم فریبی بر مسند خانقاه نمینشیند و ارابهکشی به جرممطالبهء دستمزدش سنگسار نمیشود.
پدرم میگفت که«پدر حبیبه امام دیههء خود بوده از خوش سوادترین امامهای آن دور و پیش است و دخترش را خود خوانانده صاحب خط و سواد کرده است»؛اما او حیران بود که«چرا پدرش وی را در آنجا برای خواندن فرستاده است و در پیش زن خطیب او چه چیز بر زیاد میآموزد؟»،و اینچنین پدر تعجب میکرد که«باوجود به بیست درآمدن این دختر چرا پدرش او را تا حال بشوهر نمیدهد».
اکنون به من معلوم شده بود که چرا پسر کاسهگر در هفتهء آخرین آنقدر بسیار نقشه سپازش کرده بوده است و البته برای با دختر علاقهء پنهانی بستن به بهانهء«نقشه سپارش کنی»به آنجا بسیارتر رفتوآی میکرده است."