ملخص الجهاز:
"عمق عبارات مرحوم تقی زاده را بعدها وقتی من درک کردم که ایرج افشار خاطرات کوتا ولی پر مطلب او را در زندگی طوفانی چاپ کرد و بعد هم خیلی روشنتر درک کردم معنی این بیت بینظیر صائب را که میگوید: طومار درد داغ عزیزان رفته است این مهلتی که عمر دراز است نام او علاوهبر آن،نحوهء برخورد اهل قلم و دوستان روزنامهنویس و اهل سیاست با تقی زاده و روش او،و بیگانگی بسیاری از اهل تاریخ با آنچه او در مدت طولانی حیات سیاسی خود کرده است،و وارونه فهمیدن و درک کردن مسائلی که او در گیرو دار سیاست انگلیس و روس،و بعدا امریکا،با آن روبرو بوده-حتی روشنترین حوادث که برخورد با چنگالهای خونین پلنگ جنگل مولای مشروطه یعنی محمد علی شاه بوده باشد-مرا متوجه ساخت که تقی زاده،بر روی صندلی چرخدار که گاهی به سنا هم برده میشد،غریبترین و بینواترین مرد سیاسی ایران بود که یک عمر طولانی را در خانه اجارهای زندگی کرد.
احتیاط چنین آدمی در مورد سوختن این سند چه داعیهای دارد؟آیا هنوز هم او به فکر بدنامی بعد از مرگ میان هم ولایتیها بود؟ در کیش ما تجرد عنقا تمام نیست در بند نام ماند،اگر از نشان گذشت لازم به تذکر نیست که گذشت روزگار دوران خود را طوری کرد که نه نامههایی که جمال زاده یاد کرده بود،و نه یادداشتهایی که مرحوم تقی زاده وعده داده بود،هرگز به دست من نرسید-و البته نمیدانم آیا در مختصر کاغذهایی که از زبان آتش خشم عطیه خانم خلاصی یافته و به دست ایرج افشار و زریاب خویی رسیده،یا آن اسنادی که از جمال زاده به سازمان اسناد ملی ایران منتقل شده این اوراق هم بر جای ماندهاند؟یا اینکه در زیر پنجره خانه طعمه آتش شدهاند؟ آری،چنین آدم دلیر و متهوری،باز هم نمیدانم به چه دلیل کاغذی را که خود نوشته و بدان معتقد بوده،تقاضا کرده است از بین ببرند."