ملخص الجهاز:
"سی هفت سال پیش که تازه برای تحصیل در دانشگاه کپنهاگ به دانمارک آمده و از نعمت مکاتبه با پدر و پیش کسوت داستاننویسی معاصر ایران محمد علی جمالزاده بهرهمند بودم در یکی از نامههایش به داستانهای کوتاه آرتور کریستن سن اشاره کرد و مرا به جستجوی آنها تشویق نمود.
که ترجمهء لغت به لغت این اصطلاحات به دانمارکی مطلب را کمی نامفهوم و بیمعنی میکند ولی کریستن سن اصراری داشته است که چنین جملاتی را که فقط در فارسی و فرهنگ و زبان فارسی معنای خاص خود را دارد عینا ترجمه نماید زیرا بدون آنها داستانهای خود را خالی از حال و هوای ایران و مردم آن میدانسته است.
داستانی که ترجمهء آن در زیر میآید به احتمال فراوان حقیقیست زیرا کریستن سن دو شخصیت اصلی آن را که یک روس و یک یونانی میباشند در سفر اول خود در سال 1914 ملاقات نموده و در سفرنامهء خود که در بالا به آن اشاره شده از آنها یاد کرده است.
هر کالسکهچی مسیر مخصوص خودش را دارد و برای سفر دو قران مزد میگیرد اما رسم براین است که اگر مسافت مزبور را سریع و راحت براند یک قران اضافه نیز به او داده شود.
آنها از قبل همدیگر را نمیشناختند اما چون میبایست در یک موقع به رشت میرسیدند به شراکت این درشکه را اجاره کرده بودند که مخارج سفرشان نیز نصف شود.
چاپارچی دنبال آنها راه افتاد ولی قبل از آنکه خارج شود نگاهی از سر یأس به مرد پیر که اینک در گوشهء اطاق نشسته بود و دانههای تسبیح را یکیک از میان انگشتانش رد میکرد انداخت."