ملخص الجهاز:
"من ظلمت و تباهی جاویدم تو نور روشن امیدی13 در شب کوچک من،افسوس باد با برگ درختان میعادی دارد در شب کوچک من دلهرهء ویرانی است گوش کن وزش ظلمت را میشنوی؟14 من از نهایت شب حرف میزنم و از نهایت تاریکی و از نهایت تاریکی و از نهایت شب حرف میزنم15 سخنی باید گفت دل من میخواهد با ظلمت جفت شود سخنی باید گفت16 نفس تب آلود و دوزخی بزرگ-بانو در این اشعار منتشر است: ای خدا بر روی من بگشای لحظهای درهای دوزخ را تا به کی در دل نهان دارم حسرت گرمای دوزخ را؟17 گویی که نسیم داغ دوزخ پیچیده میان گیسوانم چون قطرهای از طلای سوزان عشق تو چکید بر لبانم18 میل سوزان بزرگ-بانو معشوق را د عوت به وصالی مرگآلود میکند: اکنون نزدیکتر بیا و گوش کن به ضربههای مضطرب عشق که پخش میشود چون تام-تام طبل سیاهان در هوهوی قبیلهء اندامهای من.
یک پنجره برای من کافیست یک پنجره برای لحظهء آگاهی و نگاه و سکوت43 بزرگ-بانوی شب،که در ساحت تاریک خود پیوسته خواهان ظلمت بود،اکنون صدایش از ته بادهای سوزان به گوش میرسد: سخنی باید گفت دل من میخواهد با ظلمت جفت شود و اما،مادر رحمانی،که پیوند آسمان و فرزند نرینه است،خواهان روشنایی روز است: حرفی به من بزن من در پناه پنجرهام و با آفتاب رابطه دارم44 در مصاحبهای که بعد از انتشار تولدی دیگر انجام گرفته،فروغ میگوید: شعر برای من پنجرهای است که هروقت به طرفش میروم خود بخود باز میشود.
فرزند نرینه وفادار به اصل خود است و میداند که دوباره به زهدان مادر باز خواهد گشت و از نو سبز خواهد شد اما در این سیر و سلوک معنوی به روحانیت آسمان نیز پی برده و روح نرینهء پدر را شناخته است."