ملخص الجهاز:
"با این همه و با وجود شرکت مؤثر ایرانیان در تمدن و ادب و هر اسلامی نباید از خاطر برد که زبان رسمی و اداری این تمدن تا حدود قرن دهم منحصرا و پس از آن تا حدود قرن شانزدهم اکثرا زبان عربی بود و مذهب رایج و رسمی اسلام بود که از عربستان برخاسته بود و پیشوائی سیاسی و مذهبی جامعهء اسلامی تا زمانی که مغولان بساط حکومت عباسیان را برچیدند و ایوبیان جانشین خلفای فاطمی شدند عمدتا در دست اعراب قرار داشت و اگر در بسیاری از منابع و در رسانههای گروهی میبینیم که به ناروا و بدون توجه کافی به عناصر تمدن اسلامی آن را«تمدن عربی»و غالب بزرگان علمی و فرهنگی آن را مثل ابو معشر بلخی و محمد خوارزمی و محمد بن زکریای رازی و بیرون و ابن سینا و خواجه نصیر«عرب»میخوانند از اینروست.
هنگامی که«دوران ایرانی»تمدن اسلامی شکوفا میشد و گسترش مییافت و زبان و ادب و هنر و رسوم درباری ایران در سرزمینهای مجاور رواج میگرفت و آسیای صغیر و هندوستان و سرزمینهای ترک نشین آسیای مرکزی را تحت تأثیر قرار میداد و اندیشهء عرفانی و صور خیال شعر فارسی را در این کشورها شایع میکرد،نیمهء غربی عالم اسلام،یعنی کشورهای عرب زبان بیشتر و بیشتر از زایندگی و پویندگی دور میشدند و رخوت و رکود بر اندیشه و هنر آنان تسلط مییافت و همانطور که نیکلسن مؤلف تاریخ معروف ادبیات عرب گفته است در این قرنها،و بخصوص از پایان قرن دوازدهم،از این سرزمینها،جز به استثناء،اندیشهء تازه و نغمهء نوی برنمی خیزد(و یکی از این استثناهای نادر بیشک ابن خلدون در قرن چهاردهم است)،عمدهء آثار به شرح و تفسیر حاشیه نویسی کتابهای گذشتگان منحصر میشود."