خلاصة:
اصل تعیین سرنوشت یکی از اصول پایه حقوق بین الملل معاصر است. این اصل در ماده یک منشور و در زمره اهداف و مقاصد ملل متحد ذکر شده؛ منشور از حق تعیین سرنوشت به عنوان یکی از مبانی و پایه های روابط دوستانه و مسالمت آمیز بین دولتها و ملتها یاد کرده است. با این حال اصل مزبور فاقد آن استحکامی است که اصول دیگری همچون اصل عدم توسل به زور یا اصل برابری حاکمیتها یا اصل عدم مداخله از آن برخوردارند. موقعیت حقوقی این اصل تا مدتها محل تردید بود. آیا اصل تعیین سرنوشت اصلی سیاسی بود یا یک اصل حقوقی؟ تدوین میثاقین پاسخی برای این پرسش فراهم کرد. حق تعیین سرنوشت به خصوص از زمان تدوین میثاقین، به عنوان حق مردم برای تعیین نظام سیاسی، اقتصادی و اجتماعی که در چارچوب آن زندگی می کنند، تعریف شد. تا مدتها بحث بر سر این بود که «Self» در عبارت «Self-Determination» به چه کسانی اطلاق می شود؟ پاسخها محدود بود: مردم مستعمرات، مردم سرزمینهای تحت سلطه بیگانه و گروههای نژادی تحت سلطه رژیم نژادپرست. آیا تعریف عبارت « Self » به همین جا و به همین مقدار ختم می شد؟ پایان جنگ سرد، همان طور که بسیاری از اصول حقوق بین الملل را تحت تاثیر تحولات جدید و بی سابقه ای قرار داد، بر اصل تعیین سرنوشت نیز تاثیر چشمگیری داشت. توجه روزافزون به مساله دموکراسی، ارزشهای حکومت دموکراتیک و حقوق بشر از یک سو و حقوق اقلیتها از سوی دیگر، دامنه مفهومی این اصل را غنی کرد و به آن استحکام بخشید. اکنون مرکز ثقل پرسش در خصوص اصل تعیین سرنوشت تغییر کرده بود؛ اگر قبلا بر سر تعیین مفهوم «Self» اختلاف نظر وجود داشت، اکنون این سوال مطرح بود که « مردم» ـ با توجه به معانی مختلفی که در موقعیتهای مختلف بر آن بار می شود ـ بر اساس حق تعیین سرنوشتش تا چه حد و در چه حوزه هایی می تواند برای خود تعیین کننده باشد؟ در این مقاله سعی شده تا حد ممکن به این پرسشها پاسخ داده شود.
ملخص الجهاز:
the Right to, Self- Determination of Peoples (Art. 1): 13/03/84 Halim Moris / Supra note 3, V.
Nanda, Supra note 2; رویه بینالمللی از 1945 به بعد این اصل را ـ نه همیشه ـ ولی در اغلب موارد به نفع مردم مستعمرات اعمال کرده در عین حال که با این پارادوکس مواجه بوده که حداقل از حیث تئوریک همه مردم از حق تعیین سرنوشت برخوردارند.
شمارههای قبلی؛ این همان تفاوتی است که قاعده تعیین سرنوشت بهعنوان تعهد "Erga Omnes" با قواعد آمره دارد؛See Supra notes 83-86; See also: Thomas Franck et al.
2 دیوان بینالمللی دادگستری در سال 1971 میگوید: « توسعه و تحول متعاقب حقوق بینالملل در مورد سرزمینهای غیرخودمختار که در منشور ملل متحد آمده، اصل تعیین سرنوشت را برای همه این سرزمینها قابلاعمال ساخته است».
5, در قضیه تیمور شرقی قاضی هیگنز در اظهارات خود گفت که حاکمیت مستمر مردم بر منابع طبیعیشان نه فقط یک حق ساده بلکه عنصر جداییناپذیری از حق تعیین سرنوشت و برای تحقق آن ضروری است؛ In the Case concerning East Timor, Supra note 12, Speech by Judge Higgins, 1 Feb. 1995, paras.
4. Ibid;این موضوع کمیته مورد تأیید دبیرکل نیز بوده است:Right of Peoples to Self- Determination, Report of the Secretary- General.
در حال حاضر، براساس آنچه که در ملل متحد مورد قبول است، حق تعیین سرنوشت داخلی، تنها لازمه اعمال سایر حقوق و آزادیهای اساسی فرد نیست، این حق بهمعنای آن است که مردم در یک کشور مستقل حاکمه آزادانه قانونگذاران و رهبران سیاسیشان را فارغ و آزاد از هرگونه دخالت و نفوذ مقامات داخلی، انتخاب کنند.
reprinted in 37 ILM /1340/1998;Suksi/Supra note 42; African Commission on Human & Peoples Rights 8th.