ملخص الجهاز:
"در حالیکه مادرم و ویتروو توی اتاق بغلی میپلکیدند به این چیزها فکر میکردم.
سئانش آخر سینماست!همه از این خبر ندارند!باید به هر قیمتی که شده از خودت مایه بگذاری!من بزودی آماده میشوم...
حتما در«ژونکسیون»همه به هم میگفتند:«ای بابا!این فردینان هم که دیگر حالش خیلی خراب شده!میرود جنگل دنبال کسی که ترتیبش را بدهد!...
آبروی حرفهاش را برده!به ناموس مردم تجاوز میکند،خرابکار است!» به همین راحتی!توی رختخوابم از فکر این مزخرفات آتش میگرفتم،مثل موش آب کشیده خیس عرق میشدم...
رفقای لئونس که این قدر هم تنبل و خشن است خیلی بهاش مینازند.
زن سرایدار است که به دیوار میکوبد؟ اگر تا این بالا میآید یعنی که حالم خیلی خراب است...
ننه برانژ آن قدر پیر است که نمیتواند این همه طبقه را بیاید بالا...
داد میزنم«ضرب را رعایت کن!» مادرم این را هم تعریف نمیکند که اوگوست چطور توی پستوی مغازه گیسهاش را میگرفت و دنبال خودش میکشید.
بیشرمانه برای آنکه خودش را بالا ببرد از فداکاریهایی دم میزند که در درمانگاه لینوتی برای حفظ آبروی من میکند...
زنها این دفعه توی همان راهرو دوباره شروع میکنند ور زدن.
ویتروو به صدای بلند میگوید:-با مریضها خیلی مهربان است!...
اینطور که همهء طنابهاش به این سفتی کشیده شده چطور میشود هدایتش کرد!...
»نظرش دربارهم این است!چنان زاری میزند که همهء اتاق تکان میخورد...
هرچه پدرم مردهتر میشود مادرم بیشتر دوستش دارد!مثل ماده سگی که کارش تمامی ندارد.
اگر بکشندم باز حرف خودم را میزنم!باز بهاش میگویم که بابام آدم آب زیرکاه ریاکار خشن بیهمت بیبو خاصیتی بود!مادرم دوباره پا به میدان میگذارد."