ملخص الجهاز:
"داستان حقیقی هایدگر روباه این است:روزی روزگاری روباهی بود که آنقدر از موذیگری بیبهره بود که نه تنها در تلهها گرفتار میشد بلکه حتی از گفتن فرق تله و غیر تله نیز ناتوان بود.
این روباه بعد ازآنکه تمامی جوانی خود را صرف گشتن در اطراف تلههای مردم کرد،و یک تکه از پوستش هم سالم نماند،تصمیم گرفت از جهان روباهها نیز کناره (*)این مقاله ترجمهای است از: Hannah Arendt,ááHeidegger the Fox'',in Essays in Understanding:1930-1945,ed.
او خودش را تو سوراخ جا داد و آن را مانند سوراخی معمولی ساخت-نه از روی حیلهگری،بلکه به این دلیل که او همیشه گمان میکرد که تلههای دیگران سوراخهایشان بود-و سپس تصمیم گرفت که به شیوهی خودش موذی شود و این تله را که خودش ساخته بود و تنها مناسب خودش بود برای دیگران نامناسب سازد.
اما این روباه که در این تله زندگی میکرد مغرورانه میگفت:«بسیاری برای دیدنم به تلهام قدم میگذارند چون من از همهی روباهها بهتر شدهام»."