ملخص الجهاز:
"عشق را بر حی جان افزایدار عشق بر مرده نباشد پایدار "مثنوی"،دفتر پنجم(3272) در نظر مولانا شالودهءهستی بر عشق نهاده شده است، عشق فقط صفت خداوند و بشر نیست بلکه اصل خلقت و پیدایی عالم است،عشق مانند دریایی کران ناپیداست و آسمانها و زمین چون کف و موجی از این دریابند،گردش و پویش آسمانها و زمین از عشق است و اگر سریان عشق در شریان عالم نباشد عالم از ایستایی فسرده میشود و جمادی در نبات و نبات در حیوان و حیوان در انسان محو و فانی نمیشود؛ ذرات عالم عاشق کمال حقاند و راه علو و استکمال را میپویند و در شتاب و جنبش خویش حق را تسبیح میگویند و تنشان از این جنبش عشق پاک و پیراسته میشود.
آن یکی را یار پیش خود نشاند نامه بیرون کرد و پیش یار خواند سینها در نامه و مدح و ثنا زاری و مسکینی و بس نالهها گفت معشوق این اگر بهر من است گاه وصل این عمر ضایع کردنست من به پیشت حاضر و تو نامه خوان نیست اینباری نشان عاشقان مولانا انسان را به عشق ورزیدن امر میکند و مانند حافظ که معتقد است(عاشق شو ار نه روزی کار جهان سرآید ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی)،مولانا همعقیده دارد که کار اصلی وی در این عالم آموختن عشق و نظر است."