خلاصة:
مقاله حاضر به بررسی سیر تاریخی نهاد مذهب در جوامع اسلامی از
صدر اسلام تا کنون، بهویژه با تأکید بر تحولات این نهاد در دوران حاکمیت
امپراتوری عثمانی میپردازد. نویسنده در پی اثبات این مدعاست که نهاد مذهب و
عالمان دینی در کشورهای مختلف اسلامی و در خلال دو قرن اخیر، در حوزههای
مختلفی مانند مشارکت در حاکمیت سیاسی، تنظیم و اجرای قوانین و نیز آموزش،
قدرت و اقتدار پیشین خود را از دست داده است.
ملخص الجهاز:
"نویسنده در پی اثبات این مدعاست که نهاد مذهب و عالمان دینی در کشورهای مختلف اسلامی و در خلال دو قرن اخیر، در حوزههای مختلفی مانند مشارکت در حاکمیت سیاسی، تنظیم و اجرای قوانین و نیز آموزش، قدرت و اقتدار پیشین خود را از دست داده است.
تا زمانی که فقه محور آموزش عالی بود و تا زمانی که علما بین قاضی و استاد بودن مدام در نوسان بودند، سیستم آموزشی امپراتوری عثمانی را نهاد مذهب کنترل میکرد و با استفاده از این ابزار میتوانست جهانبینی و تفسیر و تصور سنتی از اسلام را بر جامعه مسلط کند.
در قرون دهم و یازدهم میلادی، متألهان، از جمله متکلمان که از آنها انتظار میرود به فلسفه علاقهمند باشند، سعی کردند با فلسفه یا نوافلاطونگرایی عربی با بیتوجهی برخورد کنند؛ اما از سال 1100 میلادی برخی دریافتند که این استراتژی چندان موفقیتآمیز نبوده و فلسفه از جانب متفکران خارج از حوزه علمای دینی مورد حمایت قرار گرفته است.
هرچند نظریه تحریف، نظریه مورد قبول عموم علمای اسلامی است و ریشههای آن به پارهای آیات قرآن باز میگردد، ولی این واقعیت ارتباطی با احتراز مسلمانان از مباحثه با یهودیان و مسیحیان ندارد؛ بلکه بالعکس میتواند ضرورت آن را جهت روشنتر نمودن حقانیت اسلام تأکید کند.
این مدعای نویسنده که عالمان اسلامی در سدههای اخیر فیالجمله به دستاوردهای فلسفی و فرهنگی مغربزمین کمتوجه بودهاند، سخنی است درست که از یکی از ضعفهای تاریخی فرهنگ و تمدن اسلامی در قرون اخیر پرده برمیدارد؛ اما این که این واقعیت، به ادعای نویسنده، سبب شده باشد که ترجمه بسیاری از آثار اروپایی به عربی غیرممکن شود، زیرا عربی فاقد اصطلاحات مناسب است، محل تأمل است."