خلاصة:
باردیگر در پرتو بحث از امکان دینیشدن علوم بویژه علومانسانی، اسلامی نامیدن برخی دانشها از قبیل فلسفه و عرفان متعارف در جهان اسلام، مورد بحث، تحلیل و نقد قرار گرفتهاست . به نظر میرسد چگونگی رویکرد این علوم به منابع وحیانی دین، نقش مهمی در صحت اسلامی نامیدن آنها دارد.آنچه در این مقال میخوانید، ادامه بحث مقالهای است که در شماره پیش با عنوان «گامی به سوی فلسفه اسلامی» آوردهشد. نگارنده میکوشد تا در این مقاله، پیشنهادی روشن از معنای اسلامی بودن فلسفه در اختیار خواننده قرار دهد.
ملخص الجهاز:
"» 239 پس ظاهر آیات و روایات را آنگاه که با یافتههای برهانی فلسفی در تعارض قرارگیرند، میتوان به تأویل برد تا غیرمعقول ننمایند و اگر هم در توافق باشند، شاهدی متین بر آن یافتهها خواهند بود و این نکتهای است که مورد قبول فقیهان اصولی ما نیز هست؛ چنانکه شیخ اعظم، مرتضی انصاری (ره) میگوید: هر زمان از دلیلی عقلی، قطع به دست آمد، پس دیگر ممکن نیست که دلیلی نقلی (کتاب و سنت) با آن معارض باشد و اگر دلیلی نقلی یافت شد که ظاهرش با دلیل قطعی عقلی معارض بود، باید آن را به تأویل برد اگر امکان کنارگذاشتنش (رد آن دلیل نقلی) وجود نداشتهباشد 240 .
ولی تأثر در مجال رویکرد تفسیری، بسیار متفاوت با تأثر در مجال رویکرد تطبیقی و تصدیقی است؛ زیرا با رویکرد تفسیری در پی گرفتن حقایق از روایات هستیم؛ پس تأثیری بسزا و درخور از آنها خواهیم گرفت؛ درحالیکه با رویکرد تطبیقی، تأثیر اندکی از آیات و روایات نصیب ما خواهد شد؛ زیرا در این مجال، بدون انگیزهای برای تحصیل و دریافت و فقط با انگیزهای برای تأیید به روایات توجه کردهایم وطبیعی است که در این حال، فقط گواهی بر اندک یافتههای خود به دست آورده و از معانی بلند ذخیره شده در روایات محروم ماندهایم و این همان است که نگارنده در مقاله «گامی به سوی فلسفه اسلامی» اینگونه آورد که: آنچه موجب رشد قابل توجه فلسفه در جهان اسلام شد، تأثر به ظاهر ناخودآگاهانهای بوده که فیلسوفان مسلمان در مشی فلسفی خویش از باورهای دینی خود داشتهاند، پس با تضلعی آگاهانه میتوان فلسفه را به کمال رساند و به راستی آن را فلسفه اسلامی نامید."