خلاصة:
ماده مربوط به طبیعت است و در کنار پژوهشهای نظری فلاسفه،دانشمندان علوم تجربی نیز به شناخت ماده و فهم ساختار جهان طبیعت پرداختهاند.مفهوم ماده یا جسم در تاریخ تفکر بشری دچار دگرگونیهای بسیار شده و هر کدام از نظامهای فلسفی مختلف تصویر و تبیین خاصی از ماده ارائه کردهاند.در تمامی این تبیینها مسأله تغییرپذیری و امکان پذیرش صورتهای مختلف برای ماده مورد توجه بوده است. از نگاه علم فیزیک،ماده یا جسم از ذرات بنیادین،تجزیهناپذیر و دارای جنبش و حرکت تشکیل شده است که با توجه به میزان جنبش و حرکت این ذرات،صورت ماده یا انرژی به خود میگیرند.در تفکر فلسفی،اگرچه اکثر فیلسوفان مسلمان ماده را به عنوان امر بالقوه محض،جزئی از جوهر جسم میدانند و قائل به ثنویت ماده و صورت هستند ولی در عین حال در مورد اتصال یا انفصال بالفعل اجسام دیدگاههای متفاوتی دارند. البته مسأله نسبت جسم و ماده یک مسأله فلسفی صرف نیست و باید آن را در وهله اول موضوع علم تجربی بدانیم و دریافتهای تجربی را به عنوان اصل موضوعه بپذیریم و سپس براساس این دریافتها به تحلیل فلسفی از جسم و ماده بپردازیم.بر همین مبنا در اندیشه صدرایی ماده دیگر جزئی از جسم و دارای عدم فعلیت نیست و اجسام پیرامون ما از ذرات بنیادین بسیار ریزی تشکیل شدهاند که دارای حرکت و جنبش دائمی هستند و به اعتبار داشتن خاصیت وجودی دائم التغییر بودن،لفظ ماده بر آنها اطلاق میشود.به این ترتیب به تحلیلی فلسفی از ماده میرسیم که با دریافتهای تجربی فیزیک هماهنگ است.
ملخص الجهاز:
"در واقع آنها قبول دارند آنچه در جسم قابلیت پذیرش صور و اعراض مختلف را دارد،همان عرض کیف استعدادی است که با تحقق مستعدله این عرض(استعداد)از بین میرود؛ ولی آنها این عرض را قائم بر جوهر صورت جسمیه نمیدانند بلکه برای این عرض یک جزء جوهری دیگر به نام«ماده»که حقیقت آن صرف استعداد مبهم است تصور میکنند؛در حالی که براهینی که بر وجود ماده اقامه مینمایند،هیچ کدام وجود چنین جزء جوهری را اثبات نمیکند.
چرا که در این ترکیب موضوع همان ماده است که هیچ فعلیتی ندارد و در تحقق خود محتاج به صورت است؛ چگونه یک امر بالقوه میتواند موضوع برای یک امر بالفعل(صورت جسمیه)قرار گیرد،با توجه به اینکه در نزد مشائیان آنچه عارض بر جوهر میشود دارای وجود لغیره و ماهیت عرضی است؛بنابراین در اینجا نیز صورت که بر جوهر مادی عارض میشود،باید دارای وجود لغیره باشد،شیخ اشراق درباره این موضوع چنین میگوید«قابلیت و استعداد و قبول،امور جوهریه نیستند،بلکه امور عرضیه هستند ،یعنی هیولی که نفس استعداد است،عرض است و جوهری که جسم از آن و از چیز دیگری ترکیب شده باشد،وجود ندارد.
در مورد ماده چگونه میتوان جوهر بودن آن را تصور کرد در حالی که هیچ فعلیت و تحققی ندارد و تنها قوه پذیرش صور مختلف است؛مگر اینکه ما در اینجا یک جوهر بسیط بالفعلی به نام جسم داشته باشیم که یکی از لوازم عرضی این جوهر که از نحوه وجود خارجی آن انتزاع میشود،داشتن استعداد پذیرش صور و اعراض گوناگون است."