روز حافظ - مجلة مهر (فرهنگی، هنری، اجتماعی) مقدمة ومراجعة

"عبد الله که آمد دم در، فقط من و ننه خانه بودیم و عبد الله هرچه از دهان‌اش درمی‌آمد به ننه‌ گفت:«شماها بدشگونید... پای عکس بابا گریه می‌کرد که خوابم برد و بیدار که شدم ننه توی خواب سرفه می‌کرد. این اواخر حال ننه خیلی بد شده بود. اشک،دست ننه را خیس می‌کرد و سرفه امان‌اش نمی‌داد که حتی گریه کند. اتوبوس راه افتاد و ننه با دو تا فرشته‌ی قشنگ کنار ماشین ایستاده‌ بودند و برایمان دست تکان می‌دادند. مسجد مثل همیشه شلوغ بود پیر و جوان،در مسجد آیت الله بروجردی‌ جمع شده بودند و منتظر ورود آیت الله اشرفی بودند. همه منتظر شروع صحبت‌های آیت الله‌ اشرفی بودند اما صحبت آن مرد با ایشان به درازا کشیده بود. مرد لحظه‌ای از سخن گفتن با آیت الله باز ایستاد و به چشم‌های پرسش‌گر محمد که‌ به طرف او می‌آمد خیره‌ شد،دست به کمر برد. پیکر پاک و غرق به خون آیت الله اشرفی‌ اصفهانی کف مسجد افتاده بود و آن سوتر پیکر زخمی محمد و چند نفر از نمازگزاران... یتیم شدیم» پیکر آیت الله اشرفی اگرچه غرق خون بود اما لبخند رضایت را به‌ سادگی می‌شد بر لبان‌شان دید. *** آیت الله عطا الله اشرفی اصفهانی تولد:سال 1821 خمینی شهر اصفهان هجرت به اصفهان در سن 21 سالگی و تحصیل ده ساله در حوزه‌ی‌ اصفهان هجرت به قم و تحصیل در حوزه‌ی علمیه‌ی قم در سن 22 سالگی هجرت به کرمانشاه به اذن آیت الله بروجردی و تأسیس و رونق‌ بخشیدن به حوزه علمیه‌ی این شهر نماینده‌ی اما و امام جمعه‌ی کرمانشاه پس از انقلاب حضور در جبهه‌ها علی‌رغم کهولت سن شهادت در روز جمعه 32 مهر 1631 پس از سه بار ترور ناموفق،در هنگام قرائت خطبه‌های نماز جمعه"