"از آن جا که فال و فالگیری و اشتیاق خبر شدن از رویدادهای آینده همیشه برای آدمهای مستاصل سبب تشفی!خاطر میشود و اهل قلم جماعت هم،از مستاصلترین متاصلهای روزگار بوده و هستند و خواهند بود بعضا ارادتی وافر دارند به فال و فالگیری اما از آن جا که روشنفکری و خرافهای چنین با هم نمیسازند و حکم خربزه و عسل یا چه میدانم هردو چیز ناساز دیگر را دارند،پس باید که هم وجاهت روشنفکری را حفظ نمود و هم آن تشفی خاطر را فراهم آورد و در ته فنجان قهوه از آینده خبر شد پس بر روی هر میز از میزهای کافه فیروز فنجانی قهوه نیم خورده دمر شده است که باید از زندگی«دمروی» اهل قلم حکایت کند و آینده درخشان!این جماعت را روایت و چه تماشا دارد نگاه کردن به لب و لوچه و چشم و ابرو و حرکات سر و کله برخی از این مستاصلان به هنگامی که خود به درون فنجان قهوهشان چشم دوختهاند و یا دیگری همچون کاشف فروتن خطوط میخی کتیبهای تاریخی حکایت آینده را برایشان روایت میکند و گاه شنیدنی است برخی از حرفها و پیشگوییها که؛ تا دو نوبت دیگر،یعنی دو هفته یا دو ماه یا شاید هم دو سال بعد،مجوز انتشار کتاب است را میدهند."