ملخص الجهاز:
"آن تخته سنگ پائین تپه با رگههای قهوهایاش آن بوتههای خشک لب گودال و آن تکدرخت خاکگرفته که در میان شاخههایش، پرنده زیبای من لانه کرده است.
روبرویم،در پناه نزدیکترین خاکریز، دیدهبان دشمن نشسته است و با دوربین دارد مرا میپاید.
باز همان جوان لاغراندامی است که صورتی ریزنقش و آفتابسوخته دارد.
آنزمان که این تپه به دست دشمن افتاده بود،او را هرروز توی این سنگر میدیدم.
یادم هست یازدهمین گلوله نان را به کمرکش تپه یعنی به فاصله بیست متری پرت کرده بود که که پرنده از راه رسید.
اما قرار نگرفته بود که انفجار گلولهای،فضا را تیره کرد و من کف سنگر درازکش افتادم...
میشنوم که این عقبنشینی تاکتیکی برای فریب دشمن بود تا یورشی چند جانبه را آغاز کنیم...
به کنار سنگر آشنایم که رسیدم،دیدهبان ریزنقش دشمن را دیدم که بیرون سنگر،غرقه در خون افتاده است.
هزل هم زبانش همان زبان هجو است اما پرخاش نیست.
ثانیا همین مدارس دولتی هم،یا از همین حالا بخشنامه را زیر پا میگذارند و از مفاد آن تخلف میورزند و از مردم پول میگیرند، یا آنکه در طول سال تحصیلی،به عناوین مختلف از ما پول خواهند گرفت و کسی هم به کارشان رسیدگی نخواهد کرد،چون خود مناطق هم از این پولها سهم دارند و درصد خودشان را میگیرند و کنار میروند.
و بدینترتیب،ممکن است خانهء شما،درست روبروی مدرسه و آن طرف خیابان باشد،ولی مدیر مدرسه میگوید:خانهء شما به محدودهء جغرافیایی ما نمیخورد.
یعنی این مدیر مدرسه است که باید تعیین کند که خانهء شما به محدودهء مدرسهء او میخورد،یا نه."