ملخص الجهاز:
"بر مبنای مستندات تاریخ هنر،نظامهای آموزش و ارائه و نیز سفارشدهندگان این آثار سبب گسترش نگاهی خاص و ویژگیهای سبکشناسی مشخصی میشوند که در دورههای مختلف قابل بررسی است؛چنانکه عقل اسکولاستیک سدههای میانه برای (به تصویر صفحه مراجعه شود) دیوید لیونثال/1997 برآوردن نیازهای خود به حمایت از کتابنگاری و شمایلسازی دست زد و یا افراطیگری اشرافی دربار لویی پانزدهم،سبک پر زرقوبرق و اصرافکار و روکوکو را ترویج کرد.
آنان برای آنکه هنری تازه را پیریزی کنند به جستوجوی اصولی جامع،چه خودآگاه و چه ناخودآگاه،به سوی فرهنگ تصویریای متمایل شدند که در طول سدههای (به تصویر صفحه مراجعه شود) عکسی از اثر مارسل دوشان/چشمه/1916 متمادی شکل گرفته بود و آنان چه در مقام دانشجوی هنر در آکادمیها و دانشگاهها و چه در مقام مخاطبی پیگیر در موزهها و گالریها با آن مواجه شده بودند.
این دو مورد از نظرگاه ویژگیهای ظاهری هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند،اما تفاوت آنها را باید در جایی بیرون اثر جست؛مثلا قرار گرفتن در محدودهی یک گالری یا موزه که آن را وارد جهان هنر میکند و تاءملبرانگیز میسازد،هرچند هراثری به واسطهی ورود به موزه یا گالری واجد خصوصیات یک اثر هنری نمیشود و مهمتر از همه،بنیانهای نظریای است که سبب به وجود آمدن چنین اثری شدند.
در اظهارات هیوز،هنرمند موظف است برای رسیدن به آرمانهای نقاشانه از هرابزاری که در دست دارد سود جوید و بدینسان خود را به المپ هنر برساند و در سخن هارتمن،این نسبت در مقام نوعی گریز از دام تصویر نقاشانه ظاهر شده و تکیه بر نقطهی خلائی است که وی در رسانهی نقاشی میبیند؛چیزی که عکاسی را متمایز میسازد-یعنی بازنمایی بدون واسطه و مستقیم از حقیقت-این دو سخن با آنچه نهادهای هنریای چون موزهها در طول سدهها به نمایش گذاردند،ارتباطی تنگاتنگ دارند."