ملخص الجهاز:
"بنابه موارد ذیل این مساله قابل موشکافی است: 1-دامنهی شدید این تغییر(تغییر سهم بهره مالکانه از چهل میلیارد به پانصد میلیارد تومان، (رشد بیش از هزار درصد)و سپس بازگشتن به رقم صد میلیارد تومان) براساس کدام پشتوانه کارشناسی صورت پذیرفت؟ در کدام سیستم منظم برنامهریزی و تصمیمگیری نوساناتی با این شدت قابل توجیه است؟ 2-بیمعنا نیست اگر واکنش کمیسیون تلفیق را متعاقب التهاب ایجاد شده در بازار بورس کشور دانست؛اما نوسانات بازار سرمایه نیز قابل بررسی است: اتفاقات صورت گرفته همانند موارد متعدد دیگر التهابزا در بازار بورس،برای بار دیگر ثابت کرد بازار فعلی سرمایهی کشور بهطور معنیداری با استاندارهای یک"بازار کار"فاصله دارد.
فرض تبدیل این سرمایه حتی به صنایع تولیدی مگرنه آنکه این صنایع نهایتا پوششدهنده نیاز دو نسل بیشتر نخواهد بود:آیا باز سرمایه تبدیل به سرمایه شده است؟ هدف این مقاله آن نیست که بگوید با این توصیفات و ادله شرعی و عقلی بههیچوجه نباید از انفال استفاده کرد،بلکه هدف تحریک جامعه برای حرکت به سمت «مدل بهینه استفاده از ثروتهای طبیعی است».
از دامنه موردنظر بحث خارج نمیشویم که فضای وسیعی میطلبد اما تنها به این نکته بسنده میکنیم که: قرار میدهیم برای تولید و خودکفایی؛و درآمد حاصل از این فرآیند-بهسب دولتی بودن این صنایع-در یک سیل تعریف شده به خزانهی دولت بازمیگردد(اگرچه باید مجدد تکرار کرد که برحسب ادلهی ذکر شده،این عمل به مانند قربانی کردن شتر به پیش پای گنجشک است نه چیز دیگر)."