ملخص الجهاز:
"از اندره موروا عضو فرهنگستان فرانسه ترجمهء:محمود پورشالچی خانه دو سال پیش،هنگامیکه خیلی بیمار بودم،توجه یافتم که همه شب یک نوع خواب میبینم،خواب اینکه در- ییلاقی گردش میکنم،ان دورها منزلی سفیدرنگ میبینم،منزلی یک طبقه،ولی طولانی که درختان فراوان سپیدار آنرا فرا گرفته است.
این راهرو را نیز از دو طرف درختانی گرفته بودند که میان آنها گلهای بهاری برنگهای زرد و آبی و بنفش فراوان دیده میشد و این گلها بمحض چیدن پژمرده میشدند.
این خواب من بود که ماههای طولانی همه شب یکنواخت تکرار میشد و چنان با جزئیات آن همه شب بیک نحو صورت میپذیرفت که بتدریج باورم شد که در خردسالی چنین باغ افسانهای را دیدهام.
با اینهمه،در عالم بیداری قادر نبودم خاطره انرا پیدا کنم و این جستن و نیافتن برای من چنان عقدهیی شده بود که یک تابستان،وقتی راندن را یاد گرفتم،با اتومبیلی تمام تعطیلات را به جستوجوی رویاهایم گذراندم و این طرف و آن طرف رفتم."