ملخص الجهاز:
"از همین روی نخستین کسی که در اجتماع قریش بر روی او چنگ زد عموی خود او بود که فریاد زد:"تبا لک یا محمد-آیا برای این مهملات مرا بدین اجتماع خواندهای؟" 4-ابو جهل روزی به شریق بن اخنس گفت:"میان ما و بنی عبد المطلب پیوسته رقابت و منافسهای بود، حال که ما از هر جهت به آنها رسیدهایم از خود پیغمبر بیرون دادهاند که بر ما برتری یابند.
او شب به نزد علی رفت و به وی گفت:"عبد الرحمن نخست به تو روی میآورد و جانشینی رسول را به تو پیشنهاد میکند ولی شایسته شأن تو نیست که بیدرنگ بپذیری بلکه برای استحکام امر و استواری خلافت سزاوار است که عبد الرحمن پیشنهاد خود را تکرار کند2.
نه خدای گفت:و من نکث فانما ینکث علی نفسه؟و نه بر خویشتن عهد گرفتی آنروز که من خویشتن از این کار بیرون آوردم که هرچه من حکم کنم بپسندی؟ و نه عمر گفت:هرکه رأی عبد الرحمن را مخالف شود بکشیدش؟علی چون این حدیث شنید بازگشت و بیعت کرد و آنروز نماز دیگر بیعت تمام شد و امامی عثمان کرد.
شاید مبدأ خرافات و پندارهای نامعقول و زیاد شدن حجم معجزات همین نکته باشد و اگر میتوانستند- اوضاع مکه و مدینه و تمام حوادث سیزده ساله مکه و ده ساله مدینه را چنانکه هست در ذهن مصور کنند به اینجا نمیرسیدند که مجلسی در بحار الانوار نقل کند: "روایت شده که در یک روز عید حضرت امام حسن و حضرت امام حسین از جد بزرگوار خودشان حضرت رسول اکرم تقاضای لباس عید کردند"جبرئیل نازل شد و از برای آن دو دو لباس سفید عرضه کرد."