ملخص الجهاز:
"خوب،پس چه باید کرد؟چگونه باید با همهی نقائصی که در کار تربیت علمی ما موجود است،سعی کنیم که راه و روش کار علمی را در دانشگاههای این کشور میزبان خود یاد بگیریم و اصولا این راه و روش کار علمی چیست؟ تا آنجا که بر ما روشن است،دانشجویان ما در کشور المان غربی که در رشتههای علوم طبیعی و دانش پزشکی تحصیل میکنند حتی با عدم اشنائی کامل بزبان المانی،پس از مدتی با راههای کار خویش اشنا میگردند،زیرا این علوم علومی تجربی میباشند و استاد ایشان،پس از انکه چند دورهای از سخنرانیهای مربوطه را شنیدند،عملا ایشان را به کار و حرفهی خود راهنمائی میکند،از اینجاست که بارها مشاهده گردیده است،که دانشجوی ایرانی در اینگونه رشتهها،با انکه پس از سالها تحصیل نتوانسته آشنائی خویش را با زبان المانی بحد کمال برساند،در رشتهی- مربوطهی خود تبحری حاصل کرده و به روش کار خویشتن در آن علم وارد شده است.
اگر فقط تن شناخته شود نیمی از کار درست آمده،ولی اگر جان هم شناخته گردد،آنگاه همهی کار انجام یافته است: تن ز جان و جان ز تن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست1 این درست تشریح حال آنجمله از دوستانی است که با تکسیب برخی از آموختنیها کار تحصیل علم خود را پایان یافته میپندارند و در راه بکار انداختن آن جهت زندگی مادی بهتری شتاب میورزند: بند بگسل باش،آزاد،ای پسر چند باشی بند سیم و بند زر گر بریزی بحر را در کوزهای چند گنجد قسمت یک روزهای2 کوزهی چشم حریصان پر نشد تا صدف قانع نشد پر در نشد هر کرا جامه ز عشقی چاک شد او ز حرص و جمله عیبی پاک شد3 این عشق به تحقیق است که در این هستهی اصلی و یا بهتر بگوئیم در گوهر دانش نهفته،و این همان گوهری است که ما در اینجا کوشش میکنیم،در این مورد خاص،آنرا در لابلای ابیات مولانا جلال الدین بلخی جستجو نمائیم،تا پیوند دانش کهن سرزمین ما با دانش اروپائی این زمان شناخته گردد."