ملخص الجهاز:
فلاسفۀ قدیم یونان و عرب و ایران در دورۀ حکمت اسلامی در خصوص کیفیت روح و روابط آن با جسم تحقیقات زیاد کردهاند ولی علمی که باسم روانشناسی مدون باشد و با استقلال از کیفیات و حالات روح صحبت کند از فلاسفۀ قدیم دیده نشده است بلکه مباحث مختلف این علم را در ضمن اظهار عقاید فلسفی خود بیان کردهاند.
دکارت در انسان بدو روح اعتقاد دارد یکی روح حیوانی و آنرا مایۀ حرکت اعضاء بدن میداند و همین روح را باسم حرارت تعبیر میکند و از این لحاظ دکارت از اولین اشخاصی است که اعتقاد اطبا را راجع بگردش خون در بدن تأیید کرده است دیگری روح انسانی میگوید وظیفۀ این روح در بدن بکلی جداست و قسمتی از اعمال خود را بالاستقلال بدون اینکه با بدن رابطه داشته باشد انجام میدهد مثل تعقل و تفکر و قسمتی دیگر را بتوسط بدن مانند احساس و درک و لذت و الم و حب و بغض و غیره-و باز اعتقاد دارد اگرچه روح در تمامی بدن مؤثر است ولی بیش از پیش بواسطۀ دماغ کار میکند.
در بادی امر فقط صحبت فلاسفه از کیفیات و حالات مختلف روح بوده مثل تاریخ طبیعی ولی بعدها تحقیق در علل و قوانین و کیفیات حالات روح کردند بالاخره ظهور فلاسفه تداعیه خدمت بزرگی بعالم روانشناسی کرده است و چون نظر نگارنده موضوع نوشتن تاریخ روانشناسی نیست و لذا از تفصیل دادن این قسمت خودداری میکنم و فقط میخواهم اهمیت این علم را تطبیق بدهم با زندگانی اجتماعی و انفرادی بشر و اول خلاصهای از عقایدی که در این زمینه طرف بحث بوده است تذکر میدهم و بعد از مباحث روانشناسی که مستقیما مربوط بزندگانی اجتماعی و انفرادی است بحث میکنم.
همین موضوع تعیین شخصیت که یکی از مباحث روانشناسی است و در زندگانی انفرادی و اجتماعی ما بیش از پیش دخالت دارد.