خلاصة:
غرب چون از خواب گران قرون وسطایی به پا خاست و بر آن شد که به جای رهنمودهای اسکولاستیک خود به تجسّس نشیند و به کاوش در طبیعت بپردازد و اگر مابعد الطّبیعی بخواهد بر ذهن خود تکیه زند،نه بر ذهن گذشتگان خود.در این روزگار،دکارت متفکّر فرانسوی،روش تحقیقی عرضه کرد و گفت با این روش من در برابر شکوکی که کرده بودم توانستم رفع شک کنم و دیگران هم اگر از این راه بروند،بی شک می توانند به سر منزل یقین ره یابند.این روش پیشنهادی دکارت تشنگان تحقیق را مقبول افتاد و به«هستی»با«اندیشیدن»دست یافتند و چنین اندیشیدنی نسل ها بعد از نسل فربهی یافت و ملاک تعقّل غربی شد و با فرآورده های رنگین خود تکنولوژی غول آسایی ساخت که امروز با فشار تکمه ای هستی و زیستی انسان و هر روینده ای را در آنی به نیستی می کشد مضاف آنکه ظرف این هستی را برای سال های ممتد فارغ از زیستی می کند در حالی که اگر آن تشنگان تحقیق روزهای نخستین نوزایی(رنسانس)به گفته های یک فرزند فرهیخته فرهنگ ایرانی،بوعلی سینا گوش کرده بودند که او به حدود پانصدسال قبل از دکارت گفت فریب عقل جزیی را نخورید و هستی را در غفلت به جای«وجود»ننشانید و عقل جزیی هستی یاب را به جای عقل کلّی وجودشناس برنگزینید متاسفانه نشنیدند و رفتند تا امروز در برابر این جهنم ساخته شده کاوشگران فیزیک قرار گرفتند(قول راسل)حال همه فرهیختگان این فرهنگ غرب چون ژیلسون و وجودشناسان دیگر به پند آن پیرخرد ایرانی رسیده اند که حدود چهارصد سال«ماهیات»را به جای «وجود»گرفته اند یعنی وجود و ماهیاتی که شیخ به تفصیل از یکدیگر جدا کرده بود و بارسایی فریاد زده بود اصالت با وجود است نه با ماهیت و هر که در پی ماهیت روده به قول قرآن چون تشنه ای است در بیابانی خشک که سراب را آب می پندارد(یحسبه الظمان انّه ماء).در این مقال گفته های شیخ را در باب وجود و فلسفه اوسط ریاضی تا آنجا که اوراق این مجلّه رخصت دهد،می خوانید.