ملخص الجهاز:
"خیالات در اتاقک قطار کارها دارد روبراه میشود-میدانید؟ خورشید،پرنده و چمن-میدانند.
روزهائی بارانی خواهد بود و تو چشم براه خواهی نشست و آن نامه که چشم براه آنی،نمیرسد.
پیشـ-ا-مد-ها در پیش است میدانم پیشـ-ا-مدها در پیش است برخودرها،خطاهای آشکار،خستگیها،سستپایگیها، اما،باری و بهر حالی،از پس گسیختگی، قطار،باز بهم میپیوندد.
اتاقک راهآهن و چراغک سبز دامن پیش راه را،روشن میکنند:چون امیدی سپید.
همین دوروبرها بودهام پسرهای تنبلی را میشناسم که راه رفتن زود خستهشان میکند و دخترهای چابکی که هر آن آمادهء شتابند گفتههای«ویلیارد»راو«واکر»را نشنیدهام پیش ازآنکه«واکر»در دیوانهخانه بمیرد.
ماندولین زنی را میشناسم که آرایشگری بود در شهر«ایندیانا» و خیالش رسیده بود که ملیونی دلار دارد.
دختر پیشخدمتی را در Des Moines میشناختم چشم اگر هست،اینست،تا دیدمش بخود گفتم.
از جایزه رقص«انجمن اخوت»پولی بهم رساندیم چشم اگر بود،چشم او بود.
چون پل رود«میسیسیپی»در بارلینگتن،استوار بود.
تابستان پار عازم غرب شدیم بلندی«پا یک»سنگیست بزرک و دیرسال،باور کن مهارش کردهاند،به آن دل بسپار: کارها دارد روبراه میشود-میدانید؟ خورشید،پرنده و چمن-میدانند."