ملخص الجهاز:
"قهرمان تهوع که از پوچی«اشیاء»سرمیخورد میخواهد خود بخود برای شعور آدمی،برای زندگی رها شده خود مفهومی بیابد ولی راه بجائی (1)سارتر بعنوان منتقد ادبی مدافع مکتب کافکاست ولی عقیده دارد که«مدافعان تمدن غربی»مکتب او را بد تفسیر کردهاند.
» سارتر همه دستگاههای حامی تمدن غرب(و از جمله داوران جایزه نوبل)را بیش و کم مسؤول این وضع میشناسد و مدعی است اگر در غرب دستگاهی واقع بین بود میبایست وقتی به او جایزه بدهد که برای آزادی الجزایر مبارزه میکرد و چکمهپوشان چند بار به مسکن او با بمب دستی حمله کردند.
بنابراین سارتر انسان را بهر صورتی تأیید نمیکند،گذرگاه عافیت را تنگ و پر ماجرا میداند ولی بهر حال معتقد است که:«آینده انسان در انسان است»و نیز: اعتقاد به بشر بر دو نوع است،یکی آنکه چون مذهبی میتوان پرستید و نظیر آنرا مثلا در فلسفه اگوست کنت میتوان دید،آن اعتقاد مورد اعتنا نمیتواند بود،اما اصالت انسانی هست که عقیده دارد بشر جاودانه از مرز خود میگذرد.
انسان چون نقطهای در فضای ناپیدا کران آزاد است و این آزادی در وجود اوست زیرا پیوسته آنکه بود نیست بعبارت دیگر«بشر خودش نیست، اما حضور برخود دارد.
» نفی ما بعد طبیعت،نفی تاریخ و نفی ارزش ذاتی انسان موجب شد که سارتر بدبین معرفی شود ولی او خود مدعی است که واقع بین است تنها میخواهد پرده اوهام را بدرد تا بشر تکیه گاههای بیاساس را رها کند و متوجه خود شود: «آنچه موجب وحشت شده بدبینی نیست،خوشبینی خشونتآمیز اگزیستانسیالیسم است."