خلاصة:
به محاق افتادن حقیقت و سیطره مجاز، خصلت روزگار ما در عرصه های گوناگون معرفت و معیشت (معرفت شناسی، فلسفه، علم، الهیات، معنویت، اخلاق، ارزش ها، تاریخ، هویت، سیاست، حقوق، اقتصاد، تجارت و معاملات، صنعت، هنر، ادبیات، فهم و تفسیر و ...) است.
سنت، تجدد و فراتجدد، ادوار حیات و هویت تاریخی و فرهنگی اقالیم و اقوام خطه فرنگ است؛ سنـت گرایی، در ظرف فرهنگی و ارزشی خاص خود معنی دار و نیز برای غربـیان دچـار فـقر معنوی بسا سودمند باشد؛ تحلیل حال و وضع ملل و مناطق دیگر گیتی در قالب ادوار تاریخی غرب و همچنین طرح و ترویج سنت گرایی و معنویت غیر نبوی، از سوی مسلمین به ویژه در میان جوامع برخوردار از معنویت غنی و قویم علوی ـ شیعی، از مظاهر سیطره مجاز بر حیات و هویت تاریخی دعوت گران آن است.
ملخص الجهاز:
"شاعر بدیعپرداز معاصر،قیصر امینپور(ره)در کتاب دستور زبان عشق در توصیف«از خودبیگانگی» انسان معاصر،غزلوارههای با عنوان«در این زمان»پرداخته که خواندنی است: در این زمانه هیچکس خودش نیست کسی برای یک نفس،خودش نیست همین دمی که رفت و بازدم شد نفسنفس،نفسنفس خودش نیست همین هوا که عین عشق،پاک است گره که خورد با هوس،خودش نیست خدای ما،اگر که در خود ماست کسی که بیخداست،پس خودش نیست مگس به هرکجا،به جز مگس نیست ولی عقاب در قفس،خودش نیست تو ای من!ای عقاب بسته بالم اگرچه بر تو راه پیش و پس نیست تو دستکم کمی شبیه خود باش در این جهان که هیچکس خودش نیست تمام درد ما،همین خود ماست تمام شد همین و بس:خودش نیست در عهد ما اومانیسم1با طرح انگاره«انسان خودبنیاد»بشر معاصر را دچار توهم«خود خداانگاری»ساخت و بدینسان آدمی هویت خویش را در جغرافیای هستی باخت و بیگانه از هستی و هستیبخش،در ورطه هبوط گرفتار آمد و غافل از اینکه خلق در پیوند با خالقش معنی میشود و انسان در نسبت با دیگر هستمندان و در جایگاه حقیقی خویش هویت مییابد و لاجرم به هستی و هویتی کاذب و مجازی قانع شد!و چنین بود که«خود گمکردگی هستانی» درد بزرگ بشر شد."