ملخص الجهاز:
"درستی این گزاره را واقعیت کار تاریخنگاری بآسانی تأئید میکند و مصداقهای فراوان و روشن آن را به دست میدهد،ولی مشروط بر آنکه دچار این اشتباه نشویم که همهء کارهای مورخان را باهم یا دستههایی از آنها را درهم و برهم در نظر بگیریم و بخواهیم بر انسان یا خودمان بهطور کلی و انتزاعی تطبیق دهیم و سپس بپرسیم چه علاقهء فعلی ممکن است به نوشتن یا خواندن اینگونه تاریخها بینجامد،و مثلا سؤال کنیم که کدام علاقهء فعلی ممکن است به تاریخی وجود داشته باشد که جنگ پلوپونزی یا جنگهای مهرداد ششم1یا وقایع مرتبط با هنر مکزیک یا فلسفهء عرب[اسلامی]را روایت میکند.
چگونه ممکن است آنچه موجد فعلیت روح ماست هرگز نامتیقن باشد؟چگونه ممکن است معرفتی بیفایده باشد که مشکلی را که از بطن زندگی پدید آمده است حل میکند؟ تاریخ و اسناد زنده ولی آیا پیوند سند با روایت،یا زندگی با تاریخ،هرگز شکستنی است؟به این پرسش پاسخ مثبت داده شده در باب تاریخهایی که اسنادشان مفقود است یا،به بیان کلیتر و بنیادیتر، تاریخهایی که اسنادشان دیگر در روح آدمیزنده نیست.
ولی اگر هیچ نیست و چیزی است،پس روایت بدون سند چیست؟ تاریخ نقاشی یونان باستان بر طبق آنچه نقل شده و به ما رسیده است،یا آنگونه که دانشمندان عصر ما اقدام به نگارش آن کردهاند،وقتی دقیق بررسی و تجزیه و تحلیل شود، برمیگردد به ردیفی از نامهای نقاشان(آپولودوروس1،پولوگنوتوس2،زئوکسیس3،آپلس4و دیگران)به علاوهء مشتی حکایت از زندگی آنان و یک رشته موضوع نقاشی(آتشسوزی ترویا، مسابقهء آمازونها،نبرد ماراتون،آخیلئوس،افترا،و غیر اینها،که برخی جزئیات در ضمن توصیفات به جای مانده،دربارهء آنها داده شده است؛و یا برمیگردد و به سلسلهای از سخنان که بتدریج از ستایش به نکوهش این نقاشان و آثارشان میرسد،به اضافهء نامها و حکایتها و موضوعها و داوریهایی که کمابیش بنابر توالی زمانی مرتب شدهاند."