ملخص الجهاز:
"وقتی که سیم حکم کند،زر خدا شود، مقتی دروغ داور هر ماجرا شود، وقتی هوا،هوای تنفس هوای زیست سرپوش مرک بر سر صدها صدا شود، وقتی در انتظار یکی پاره استخوان هنگامهای ز جنبش دمها به پا شود، وقتی ببوی سفرهء همسایه مغز و عقل بیاختیار معده شود،اشتها شود، وقتی که سوسمار صفت پیش آفتاب یک رنگ،زنگها شود و رنگها شود، وقتی که دامن شرف و نطفه گیر شرم رجاله خیز گردد و پتیاره زا شود، بگذار در بزرگی این منجلاب یأس دنیای من به کوچکی انزوا شود کربلائی غفور ناگهان سیلی دیگری بمن زد.
دست مرا رها کرد و گفت.
باین نمیاندیشیدم که داروغه بمحض دیدن من مرا تحویل استادم و شیخ خواهد داد و باید چنین داغ ننگ خورده با آنها روبرو بشوم زاریکنان چمگ بطرف او دراز کردم و گفتم.
حالا این بنده خدا با تو کاری نداره تو دوقورت و نیمت هم باقیه؟یالله تا کتک سخت و سفتی نخوردی فلنگ را ببند."