ملخص الجهاز:
"جور استاد به ز مهر پدر است؟ کورش کوشان بخاطر دارم سیزده سال پیش که این حقیر در کلاس"چهارم ب"یکی از دبستانهای خوشنام تهران به تحصیل اشتغال داشتم روزهای سهشنبه بعد از ظهر گویا از ساعت دو و نیم تا سه و نیم حالتی بر من میگذشت که با حالت اسرای دزدان هوائی اخیر عمان اگر کاملا برابر نبود تفاوت زیادی هم نداشت.
هیچوقت از خاطرم نمیرود که یک روز بعد از ظهر در ساعت تفریح موقعی که بچهها دقایق طاقتفرسا و وحشتناک روز را بهر ترتیبی که بود با استفاده از همان فلسفه معروف پشت سر گذاشته بودند و فرصتی داشتند برای نفس کشیدن و شلوغ کردن و گرگم بهوا بازی کردن و کشتی گرفتن آقای"ح"مثل جاسوسها وارد کلاس شد.
نمیدانم اگر این"روش- تربیتی"استاد نبود آنروز این کار را میکردم؟بهر حال شب آن روزنامهای 10 صفحهای به رئیس دبیرستانمان که شخص بسیار محترمی بود نوشتم و در آن او را از جریان باخبر ساختم ولی راستش را بخواهید این نامه را هرگز برا او- نفرستادم زیرا تصور کردم به این نامه ترتیب اثر داده نخواهد شد و فرستادن آن فقط برای من تولید زحمت و ناراحتی خواهد کرد.
به این ترتیب میبینید وحشتی که آن روزها آن آقای"معلم قرائت قرآن"و آن"آقای معلم کلاس پنجم ج دبستان"و آن آقای"ناظم دبستان و آن"آقای معلم دبیرستان"در اینجانب بوجود آوردند هنوز که هنوز است باقی مانده و تبدیل به شیشه کبود نامرئی شده که در موقع حرف زدن با استادها جلوی چشم نگارنده قرار دارد و باعث میشود که نگارنده"استادها"را به صورت واقعی بلکه از پشت این شیشه کبود ببیند."