"غوغا بر چه بود؟!
دزد رسوا،چون شهابی،در گریز وز پیش،بازار بس هنگامه،تیز!
گرچه،بهمن بود و،آن سرمای سخت کس،به تاریکی،نبرد از کوچه رخت!
هر یکی،از گوشهای،بیاجر و مزد نکتهها پرداخت،در تعریف دزد: آن یکی گفتا،که چون بستم رهش یافتم،مردی،به غایت،کوتهش!
و آن دگر گفتا،چو دیدم،از فراز گردنش کج بود و،بالایش دراز!
گرچه(ملا)بود در کاشانهاش سر،ز سرما،برنکرد از خانهاش الغرض،بالا گرفت،آن گفتگو شهسواران،گرم و،چوگانها،به گو!
چونکه،آمد گوش ملا را،خراش جست و،خوش بر شانه افکند،آن فراش گفت،خاتون را،که من در این سرا بر(حقیقت)کی رسم،زین ماجرا؟!
نکتهجویان،جمله در کویاند و،من اندرین کاشانه،دور از انجمن!
تا که(ملا)گرم آن هنگامه بود آن لحاف،از دوش ملا،در ربود!
بار دیگر،بانگ دزدا دزد خلق قصهای نو ساخت،از آن کهنه دلق!
چونکه ملا،پیش خاتون شد،به غم گفت:غوغا،بر چه بود،ای محتشم؟!
گفت:دعوا،بر من و،بالین من ای نکو بانوی مهر آئین من!
*** اندرین وادی،جدال فرقهها دوش ما،سازد تهی،از خرقهها!
با(فریدون)ای دلت بر یک هدف در،توانی شد،بکنج این صدف"