ملخص الجهاز:
"یاد باد آن روزگارانی که یاری داشتیم، سرفراز از عشق،خرم روزگاری داشتیم.
ز آب چشم و خون دل،با چهرهپردازی عشق، از رخت،بر لوح دل،نقش و نگاری داشتیم.
از لب میگون و شیرین بوسهات،بیگاه و گاه، نقل ومی،در عیش ونوش خوشگواری داشتیم.
بیکس و تنها،نهاده سر پس زانوی غم، سوز و ساز شعلهء شمع مزاری داشتیم.
گه،با شک چشم میشستیم و گه،با خون دل، هر زمان،کز تو،بلوح دل،غباری داشتیم.
خانه چون گلخانه بود،از رنگ و بو،تا در کنار، گلرخی،با زلفهای مشکباری داشتیم.
دست رد بر فرق تاج پادشاهی میزدیم، تا سری افکنده،بر پای نگاری داشتیم.
هر کسی را بود،از عشق نگاری اعتبار، ما هم،از عشق رخ تو،اعتباری داشتیم.
یار دربر،می بساغر،گوش بر نی،لب بلب، وه!!چه عیش و عشرت کامل و باری داشتیم.
تو بکار دلربائی،من بزیر بار غم، در حیات در آغوش هم،بوس و کناری داشتیم!
یادگاری هست هر کس را،ز دوران شباب، یاد ایامی،که ما هم یادگاری داشتیم!
یاد آن دوران!که شعر آبداری داشتیم!"