ملخص الجهاز:
"شعر پارسا تویسرکانی* (به تصویر صفحه مراجعه شود) زنهای حسرت آبادی پسری با پدر سخن سرکرد، که نیم کودک و شدستم مرد.
گوی با من،کدام زن خوب است؟ وز کدامین دیار مطلوب است؟ گفت:زن اصل و مایه شادی است، بجز آن زن،که حسرتآبادی است.
گفت:فرمان برم هر آنچه تر است، حسرتآباد را بگو به کجاست؟ داد پاسخ،بسازن و شوهر، مستمندند و جاهل و مضطر، زندگی را حساب ناکردند، صاحب دختر و پسر گردند.
گفت:چون سفله زورمند شود، پرچم ظلم او بلند شود.
داد خواهانه گفت با محمود: که مرا هرچه بود شد نابود!
گفت:تاوان شیشه بسیار است، هر یکی را هزار دینار است.
همه گفتند ناروا تا چند!
خود زدی بانگ بر سر بازار، هر یکی شیشه را به ده دینار.
دیک حرصت کنون بجوشش خاست، دیک اگر باز شرم گربه کجاست؟ گفت:باشد بهای شیشه همان، که به بازار کردهام عنوان.
این غرامت از آن زحد بیش است، که بدیها زحد بد،بیش است."