خلاصة:
در باب توجیه و تبیین ایمان نظریه های بسیاری مطرح شده که از جمله آنها، نظریه ویلیام جیمز با عنوان اراده معطوف به باور است. در این جستار با اشارهای به مفاد اصلی دیدگاه جیمز به بازخوانی نظریه بر اساس موارد مورد تایید و نقدهای گفته شده پرداختهایم. محورهای اصلی مقاله عبارتند از: دخالت ابعاد عاطفی – هیجانی در شناخت و ایمان، مجموعه دلبستگی های آدمی به عنوان ملاک داوری، حق ایمان یا ایمان حقیقی، توسل به اوهام، نسبی گرایی و نگاه دنیاگرایانه در تحلیل جیمز. در مجموع با صرف نظر از مبنای پراگماتیستی جیمز، دیدگاه وی در تفسیر و توجیه ایمان قابل دفاع دانسته شده است.
ملخص الجهاز:
"4. شکل گیری برداشت<FootNote No="31" Text=" Impression"/>های نخستین: برداشت ما از افراد و اشیاء صرفا نتیجه عوامل شناختی و پردازش آنها نیست بلکه عوامل دیگری نیز دخالت دارند: «در ابتدا رفتار و علایم غیر کلامی برجسته ای که در فرد وجود دارد، توجه ما را به خود جلب میکند سپس تفسیر این علایم، بر اساس تداعیهایی که قبلا یاد گرفتهایم و افکاری که فعلا در ذهن ما جریان دارد (دسترس پذیری)، برداشت نخستین را شکل میدهد: تداعیها،<FootNote No="32" Text=" Associations"/> رابطه یا پیوند میان دو یا چند نماد ذهنی است که بر اساس تشابه معانی کلمات یا بر اساس آنکه مکررا مورد توجه یا تفکر قرار گرفتهاند ایجاد میشود.
چون غرض آمد هنر پوشیده شد صد حجاب از دل به سوی دیده شد در یک جمع بندی میتوانیم بگوییم بر اساس قرائن و شواهدی چون برچسب عاطفی در مدار شناختی مغز، مؤلفههای انگیزشی و عوامل پویشی مؤثر در شخصیت، تأثیر ضمیر ناهشیار در آگاهی و هوشیاری، شکل گیری برداشتهای نخستین، هوش هیجانی، جامعهشناسی معرفت و تأثیر گناه بر معرفت و برخی موارد دیگر که میتوان به این مجموعه افزود همگی، بر این مطلب دلالت دارد که انسان موجودی صرفا عقلانی نیست و اراده و عواطف در تصمیمگیریها و باورها و در نتیجه در ایمان دخالت مؤثر دارند.
هر چند کوشش جیمز برای توجیه معقولیت ایمان است (چنانکه خود جیمز در ابتدای همین مقاله اراده معطوف به باور، تعبیر «توجیه ایمان»<FootNote No="52" Text=" Justification of faith"/> را استفاده کرده است)، نه تبیین روش تحصیل آن و لذا حق باور را اثبات میکند، و به عنوان یک روان شناس یا حتی فیلسوف از این جهت که ایمان زنده در کتاب مقدس را ترسیم نکرده نمیتوان بر او خرده گرفت."