ملخص الجهاز:
"فصول زندگی درونی"ما" درست به اندازهی فصول کتاب روانشناسی اروپایی و آمریکایی است:نخستزاده میشویم و چیزی جز یکعده بازتاب فعلپذیر نیستیم و بتدریج بر اثر عوامل ژنتیک و یا به مدد عوامل ماوراء لطبیعه رشد میکنیم و حدود پانزده یا شانزده سالگی است که میتوان گفت "وارد جامعه"میشویم،چون روانشناسان اروپایی و آمریکایی چنین گفتهاند،حق اعتراض نداریم،زیرا خواهیم شنید از لحاظ فکری و علمی سترون هستیم و خود هیچ نداریم و"آنها" همه چیز به ما دادهاند،یادمان دادهاند که راه را از چاه تشخیص دهیم پس عجیب نیست که روان خود را به تعداد فصول کتابهای روانشناسی تقسیم میکنیم؛ما حتی خواب را آنچنانکه فروید گفته بود،میبینیم!
دلائل دیگر طرد نظریهی فروید عبارتند از:تفسیر غیر علمی روانکاوی از نقشی که"ناخودآگاه"،در رفتار بهنجار و نابهنجار دارد و تبیین عمدهی مسایل اجتماعی که روانکاوی از دیدگاه زیست- شناسی انجام میدهد،و نقش ارتجاعی این نظرگاه در نهفته نگهداشتن علل واقعی نابسامانیهای اجتماعی با استفاده از مکا- نیسم دفاعی مانند"جابجایی"است که بجای وظیفهی مبارزه بر علیه استثمار طبقاتی و سایر جنبههای منفی نظام سرمایهداری.
روانشناسی رسمی از کلیهی این"تحقیقات کاذب"و"مغرضانه"سود میجوید و نظریه میآفریند و از"عقده"های کهتری و سیاهپوستی سخن میگوید و"رواندرمانی" و"روانکاوی"را علاج درد میشناسد و سعی میکند تا سیاه را در همان موضع و موقعیت خود راضی نگهدارد و ردای مندرس سفیدنشانش را کریمانه بر قامت سیاهپوست بیندازد و سپس بگوید:این من بودم که ترا از مرگ نجات دادم اما بشنویم که قانون چه میگوید، "مشکل سیاهپوستی،با رفع مشکل سیاهانی که در میان سفیدپوستان زندگی میکنند، حل نمیشود؛بلکه موقعی حل میگردد که مشکل آن عده از سیاهان که تحت استثمارند و به بردگی کشیده شدهاند و مورد انزجار تنفر جامعهی سرمایهداری و استعمارگر و برحسب تصادف سفیدپوست قرار گرفتهاند،حل شده باشد."