ملخص الجهاز:
"ممکن است این نظر دکتر آدمیت و صاحبنظرانی چون او را که:"هر چه در قلمرو سیاست عقلی،مترقی است حاصل اندیشه و تجربهء مغرب زمین است،بدون اینکه هیچکس ادعای کمال آن را داشته باشد"(ص 7)،قبول نداشته،یا فرصت آن را نیافته که به این موازین نیز برسد-کما اینکه در زندگانی بالنسبه کوتاهش بارها این قدرت و انعطاف فکری را برای گرویدن،به آنچه که بهتر میدانست نشان داد-ولی در اصل فکر و ذهن او که غلیانی مداوم برای دست یافتن به مواضعی درست داشت-و شاید بالجمله در مخالفت و ضدیت با استبداد-کمتر میتوان تردید کرد.
در شرایطی که نه دانشگاهی نقشش را شناخت و ایفاء کرد،نه روشنفکر،نه صاحب حرفه،و نه کارمند دولت و همگی در تخطئهی بنیاد- های صنعتی و حرفهای،دانشگاه،ارتش،و سازمانهای عمومی بر یکدیگر سبقت گرفتند-انگار که ملک شخصی افرادی خاص بوده است،نه نهادهائی متعلق به مملکت-بعضی ملیون انحلال ملیت را در محراب قدرت اعلام کردند و بعضی"روشنفکران"در تظاهر به بعضی مبادی مسابقه گذاشتند که با ترقی و خرد ناسازگار است،نویسندگان کانونهای صنفی خود را حزب سیاسی پنداشتند و ارزش بلند آزادی قلم را فدای جزمیتهای عقیدتی ساختند،و اکثرا دست کوبان خشونت بدون اصول را استقبال کردند و در تشدید موج بهتان و افترا سر از پا نشناختند -غافل از آنکه کار به کجاها خواهد کشید-چه افرادی بالنسبه در ربط با واقعیات اجتماعی و اوضاع تاریخی زمانه کموبیش مظهر تعادل و عقل سلیم بودند؟ در بازتاب ملاحظات"نتی"و دوستیها،چه کسان(اگرنه امثال دکتر آدمیت)صلاحیت آن را دارند که به تحلیل این مهم همت گمارند؟سیاستمداران ضعیف و کجاندیش از میان رفتنیاند،اما روشنفکران ما و این دامها ماندنی!"