خلاصة:
از زمانی که دیلتای بین تبیین و فهم و در نتیجه بین علوم انسانی و علوم طبیعی تمایز نهاد،گرایشی نسبیتگرایانه را دامنگیر فهم،به عنوان روش علوم انسانی ساخت.البته خود دیلتای بر این امر واقف بود و کوشید تا بر این نسبیتگرایی فائق آید،اما راهکار او مورد وفاق واقع نگشت.
گادامر با طرح گفتمان بین فاعل شناسا و متعلق شناخت(موضوعات علوم انسانی)،در واقع خواست تا ذهنیت را با ذهنیت محدود کند و از این طریق باز به ورطه نسبیت در افتاد.
دیدگاه ریکور در این عرصه گامی به جلو محسوب میشود.ریکور نشان داد که وجود یک معنای عینی در متن نشان میدهد که علم انسانی از ذهنیگرایی و نسبیتگرایی موجود در هرمنوتیک فلسفی رهیده است.
البته از آنجا که تعریف ریکور از تبیین(تبیین ساختاری)،با تعریفی که دیلتای و پوزیتیویستها از تبیین مد نظر داشتند(تبیین علی)متفاوت است.نمیتوان به طور قاطع،با دیدگاه ریکور در عدم تضاد بین علوم انسانی و علوم طبیعی همراهی کرد،اما تلاش وی در عینیت بخشیدن به علوم انسانی با قول به تعین معنای متن به مثابه الگویی برای علوم انسانی درخور تقدیر است.
ملخص الجهاز:
"از دیدگاه وی جامعه واقعیت دارد و امریق بدین ترتیب از منظر دیلتای،معرفت در علوم انسانی از طریق جایگزینی خود به جای مؤلف(به معنای عام که هر فاعل انسانی که فعل معناداری را انجام میدهد،دربرمیگیرد) صورت میگیرد و به طور کلی پیشفرض هر علم انسانی،وجود قابلیت جایگزین کردن انسان در زندگی ذهنی و درونی دیگران است(ریکور،1990،ص 49)؛زیرا در علوم انسانی،هدف این است که آثار پدیدآورندگان واقعیتهای انسانی،درک و تفسیر شود و چون ابناء بشر از هویت یکسان و مشابهی برخوردارند،در نتیجه افعال و آثار بشری به علت بشری بودن،قابل فهم هستند و برخلاف وقایع و حوادث فیزیکی و طبیع،میتوانیم به دلیل بشر بودن،باطن این افعال را بفهمیم.
گادامر در قبال دیدگاه دیلتای(مبنی بر اینکه هرمنوتیک،روش فهم علوم انسانی است و از اینرو،همانگونه که روش تجربی،طریق تعینبخشی و تبیین علوم طبیعی بشمار میرود، در علوم انسانی نیز از روش هرمنوتیکی برای فهم پدیدههای انسانی و توصیف و تومجیه آنها بهره گرفته میشود)معتقد است که در این دیدگاه،بین متن و مفسر،نوعی جدایی، فرض شده و متن،امری جدا و بیگانه از مفسر به حساب آمده و از آن فاصله دارد.
البته شاید به دلیل اینکه تعریفی که ریکور از تبیین به دست میددهد(تبیین ساختاری)با تبینی که دیلتای و پوزیستها مدنظر دارند(تبیین علی)متفاوت است،نتوان به طور قاطع،با دیدگاه ریکور درعدم تضاد بین علوم انسانی و علوم طبیعی همراهی کرد،اما تلاش وی در عینیت بخشیدن به علوم انسانی با قول به تعین معنای متن،به مثابه الگویی برای علوم انسانی،در خور تقدیر است و گامی به جلو در راستای رهایی علوم انسانی از ورطهی اتهام ذهنیتگرایی پوزیتیویستها و نیز اتهام نسبیت هرمنوتیستهای فلسفی به حساب میآید."