ملخص الجهاز:
"رجعت سرخ ستاره قیصر امینپور آن روز بگشوده بال و پر با سر به سوی وادی خون رفتی گفتی:«دیگر به خانه بازنمیگردم امروز من به پای خودم رفتم فردا شاید مرا بیاورند بر روی دستها اما حتی تو را به شهر نیاوردند» گفتند: «چیزی از او به جای نمانده است جز راه ناتمام» آواز رهایی اسماعیل یکتایی لنگرودی آزادهء صبور من سخرههای شانهء تو را کدام موج بیامان شکست؟ روشنایی شبان پر ستاره تو را کدام ابر غم به تیرگی نشاند؟ ای استوارتر ز کوه ای غریب همیشه آشنا قصهء مقاومت تو را نسیم به گوش هر درخت خواند و کوه در شگفت ماند!
فریاد مظلومیت تو را پرده تا دیار نور برد ای آبدیدهتر از پولاد از تو قفل هر سکوت شکست و پرندهء رهایی از شفق سرخگون آواز رهایی سر داد بیتو علیرضا قزوه بیتو،بیتو شب و روزم سیاهه نصیبم درد و دغا و اشک و آهه خودم بردم تو را در خاک کردم ولی بازم دو چشمونم به راهه رجعت سرخ ستاره سید ضیاء الدین شفیعی میآیی به«رجعت سرخ»ستارهای که هر چند گاه میروید و ما منجمان کور که ظهور تو را به رصد نشستهایم در آسمانی که از ستاره تهی است."