ملخص الجهاز:
"چنین گفت با سالخورده مهان که جز خویشتن را ندانم جهان شما را،ز من هوش و جان در تن است به من نگرود،هرکه«اهریمن»است گرایدون که دانید من کردم این مرا خواند باید جهان آفرین همه مویدان سرفکنده نگون چرا،کس نیارست گفتن نه چون چون این گفته شد،فر یزدان از اوی گسست و جهان شد پر از گفتگوی فردوسی به روشنی این نکته را آشکار میکند که جمشید در لحظهای که از راه مردم سر می پیچد، یعنی خود را برتر از مردم میپندارد،خود را صاحب و قیم مردم میشمارد،«فر»از او میگریزد.
از اینروی،کشور به سوی اغتشاش، هرجومرج و شورش میرود،به گفتهء فردوسی: چو این گفته شد،فر یزدان از اوی بگشت و جهان و پر شد از گفتگوی بدینسان،هرکسی که از راه مردم سر پیچد و مردم را برای اقناع تمنیات خود بخواهد،نه خود را برای مردم و در خدمت مردم و آرمانها و خواستههای جامعه،درخور تنبیه است.
به گفتهء فردوسی: از آن پس،برآمد ز ایران خروش پدید آمد از هر سویی،جنگ و جوش سیه گشت رخشنده روز سپید گسستند پیوند،از جمشید مردم که از خودکامگی جمشید و هرجومرج ایجاد شده در اجتماع به تنگ آمدهاند،برای رهایی از تنگنا و مصیبتی که به آن دچار شدهاند،وعدههای دروغ ضحاک(آژیدهاک)را میپذیرند و به گرد او حلقه زده و در این فرآیند،رأی و اعتماد خود (فر یا فره ایزدی)را به او تفویض میکنند.
امروز نیز مانند دیروز،برای شناخت هنداد (نظام)های مزبور،میتوان از«نسخهء فردوسی»و در حقیقت از همین تک بیت فردوسی،یاری گرفت: هنر خوار شد،جادویی ارجمند نهان راستی،آشکارا گزند مردم،گرچه از بیداد آژیدهاک و ظلم نظام ضحاکیان به ستوه آمده بودند،اما چون یگان بودند و تنها،یک بودند و جدا،توان رویارویی و براندازی وی را نداشتند."