ملخص الجهاز:
"و بنده نه به لحاظ هنرمند بودن که هرگز هنرمند نبودهام،بلکه به دلیل ارتباط حرفهای روزنامهنگاری یا بسیاری از هنرمندان در پنجاه سال گذشته،با خوانندگان و نوازندگان معروف و مورد علاقه مردم در ارتباط بوده و خاطرات تلخ و شیرین فراوانی را از آنها در حافظه دارم که پارهای را مینویسم تا بلکه با مطالعه آنها لبخندی هرچند گذرا بر لبهای شما عزیزان نقش ببند که به قول خواجه شیراز: "زکوی یار میآید نسیم باد نوروزی" "از این بادار مدد خواهی چراغ دل برافروزی" به گمانم در تعطیلات نوروزی 1346 بود که بنده و اعضای خانوادهام،میهمان یکی از خانوادههای (به تصویر صفحه مراجعه شود) محترم اصفهانی بودیم که یادشان به خیر و عمرشان دراز باد.
ایرج که خوانندهای جوان و تازه راه آواز ایرج و ساز عبادی در کوهستان و فرار حسین تهرانی از کوهنوردی (به تصویر صفحه مراجعه شود) یافته در جمع بزرگان بود خجالت کشید و گفت: چشم استاد،اما حیف نیست آرامش شما و بقیه را بر هم بزنم؟استاد عبادی گفتند:نه حیف نیست.
شب ک میخواستم بخوابم،صدای فوق العاده زیبای ایرج در گوشم زنگ میزد: "تا کی در انتظار قیامت توان نشست" "برخیز تا هزار قیامت به پا کنی" "کار جنون ما،به تماشا کشیده است" "یعنی تو هم بیا که تماشای ما کنی" *** استاد نصر الله ناصحپور که هزار ماشا الله در 64 سالگی همچون جوانی 30 ساله فعال و پر جنب و جوش است و خانوادهیی بسیار صمیمی و هنرمند دارد،خوانندگی را از پشت باجههای بانک ملی آغاز کرد و آن قدر خواند که روزی از اواخر اسفندماه که (به تصویر صفحه مراجعه شود) خوانندگی پشت باجه بانک،و نقش استاد شهنازی در زندگی من بانکها غالبا شلوغ و پر مشتری است و آوازش به گوش مردی رسید که مسیر زندگی او را تغییر داد."