ملخص الجهاز:
">بیائید گل سرخ بچینیم ابراهیم اشکانیفر دریا طوفانی است،و قایق فرسودهء من،که لحظههای پیش آرام و بسرعت قلب آبهای بیکرانرا میشکافت، اکنون دستخوش خشم امواج بهر سو میرود،آسمان دیگر آن روشنائی گذشته را ندارد و ابرها سایه خود را گوئی چون چادر سیاه بهر طرف که بنگری گسترانده است.
پس من زنده هستم،آن کجا است؟آسمان چه زیباست-بخود نگاه میکنم-لباسم پاره شده و روی دست و پاهایم خراشهائی دیده میشود.
اکنون در میان درختهای بیشمار هستم،از یکی آنها بالا یروم و یک شاخه بزرگ خرما میچینم، میخواهم بخورم که میگویم.
چون نشان اتحاد آنجا که دوستانم بانتظار نشستهاند نمایان است،بسرعت پیش میروم و در چند قدمی آنها که میرسم یکمرتبه به جای میخکوب میشوم...
بدرود آگاه از جای برمیخیزیم و با خون آنها بر روی سنگی کمی دورتر چنین مینگارم-بیایید گل سرخ بچینیم پس در میان انبوه درختان گم میشوم."