خلاصة:
یکی از ملاحظات اصلی نظریه انتقادی در روابط بینالملل مسائل فرانظری بوده
است.استدلال اصلی این مقاله آن است که این توجه به موضوعات هستیشناختی و
معرفتشناختی، که مورد انتقاد بسیاری از نویسندگان جریان اصلی روابط بینالملل قرار
داشته است، کاملا با موضوع دیگر مورد نظر نظریهپردازان انتقادی یعنی تحول در عرصه
روابط بینالملل مرتبط است و به همین دلیل بخش لایتجزای طرحواره نظری آن محسوب
میشود.بخش نخست مقاله به استدلالهای هستیشناختی، معرفتشناختی، و روش شناختی
نظریهپردازان انتقادی در درون رشته روابط بینالملل و خارج از آن میپردازد.سپس
موضوع تحول در روابط بینالملل مورد بررسی قرار خواهد گرفت.موضوعاتی چون بلوک
تاریخی، هژمونی متقابل، اجتماعات فراگیر و رهایی در سطح بینالمللی که
نظریهپردازان انتقادی متأثر از مکتب فرانکفورت آنتونیو گرامشی مطرح میکنند مورد
بررسی قرار میگیرد.درنتیجهگیری تلاش خواهد شد رابطه متقابل این دو وجه نظری مکتب
انتقادی نشان داده شود.
ملخص الجهاز:
"در عین حال باید توجه داشت که نفی شالودهانگاری و جهانشمولگرایی و برداشت واحد و تغییرناپذیر از سرشت انسانی)Cox 2002b(، تأکید بر جایگاه فرهنگی افراد و اینکه منافع و اهداف آنها به شکل اجتماعی تعریف میشود)Linklater 2891:8(، و همچنین توجه به رابطه میان اخلاق و قدرت، این مسئله برایشان اهمیت مییابد که در جهانی که از نظر ارزشی متکثر است، چگونه میتوان به تغییر وضع موجود امید داشت و پس از آن چگونه میتوان در جهت جایگزین ساختن نظمی نوین، به اصول اخلاقی عام و مورد قبول همگان دست یافت.
اگر همانگونه که لینکلیتر)0991(میگوید، دولتها از یک سو به شکلی اجتماعی برساخته میشوند و از سوی دیگر، خودمحوری (1) آنها چیزی نیست که بتوان مسلم و طبیعی پنداشت، بلکه«خصوصیتی است که به شکل اجتماعی تولید شده و ماهیت تاریخی مشروط و موقتی دارد، »)Devetak 6991:(این به معنای آن است که لزوما مرکز اصلی وفاداری نیستند، تنها کنشگر بینالمللی مهم نمیباشند، خصوصیات آنها به عنوان دولت لایتغیر نیست، و سرانجام ممکن است جای خود را به سایر اشکال اجتماع بدهند که سرشت درونگذارانه بیشتری داشته باشند.
در اینجا این مسئله پیش میآید که آیا اساسا امکان دستیافتن به تفاهم در شرایطی که طرفین گفتگو به فرهنگها و تمدنهای متفاوتی تعلق دارند و در نتیجه، در قالب عقلانیتها و گفتمانهای متفاوت و شاید غیرقابل قیاسی میاندیشند و سخن میگویند، امکان مفاهمه هست یا نه؟در پاسخ گفته میشود که درست است که شرط کنش ارتباطی معنادار وجود نوعی زمینه فرهنگی مشترک است، اما از آنجا که ما زیست جهان (1) مشترکی در سطح جهان داریم، حداقلی از تجارب مشترک و تفاسیر جمعی از موقعیتها وجود دارد که میتوان برای شروع گفتگو بر آنها تکیه کرد و با نهادسازی بیشتر میتوان زمینه گسترش این زیست جهان را فراهم کرد."