خلاصة:
«لیندا نیکلسون» در مقاله خود با عنوان «جنسیت» به تفکیک میان دو واژه «جنس» و «جنسیت» پرداخته و تعارض بنیادین میان دو دیدگاه فمینیسم و ذات گروی را مطرح می کند. وی با طرح چندین ایراد که توسط فمینیست ها مطرح شده است به بحران تعریف «زن» می پردازد و در نهایت راهی برای برون رفت ارایه می کند. در بخش دوم ضمن نقد دیدگاه های فمینیسم که در مقاله نیکلسون بیان شده، به تبیین دیدگاهی با عنوان «ذات گروی الهی» پرداخته شده است. این دیدگاه مبتنی بر حقوق طبیعی و تفاوت های واقعی میان دو جنس زنانه و مردانه بوده و معتقد است باید نـقش فطری زنانگی و مردانگی را پذیرفت؛ این دیدگاه در واقع عبور از ذات گروی طبیعی به ذات گروی الهی بوده و تناسب با عدالت جنسیتی را در نظر دارد.
In her article “Gender”، Linda Jackson differentiated between sex and gender and discussed the major dissimilarities between feminism and disposition. By revealing the various misconceptions of the feminists، she embarked upon the crucial definition of ‘women’ and at the end came up with a solution for the matter. During her analyses of feminist thought in the second part، she presented the approach of Divine disposition. This approach takes into consideration natural rights and actual differences between men and women and she believes that the role of disposition of men and women have to be acknowledged. In fact، this approach overrides the thoughts of Feminism.
ملخص الجهاز:
"1-1) جنس در برابر جنسیت برخی از فمینیستها، در اوایل دهة 1980م، پی به مشکلاتی در این چارچوب بردند و این پرسش را مطرح کردند که آیا تفاوتهای زیستی میان زن و مرد به همان اندازه که بسیاری از افراد تصور میکنند، تغییرناپذیر هستند؟ «آلیسون جاگار» 1 علیرغم عقیدة عمومی فمینیستها مبنی بر اینکه تفاوتهای ثابت جسمانی اساس تفاوتهای گوناگون اجتماعی را تشکیل میدهند، خاطرنشان میکند که فعالیتهای متنوع اجتماعی به تغییراتی در بدن منجر میشود.
به عنوان نمونه، میتوان نشان داد، گرایش فمینیستی به تمایز جنس و جنسیت و این تلقی که جنس به منزلة امر ثابت است که ساختارهای اجتماعی متغیر جنسیت بر پایة آن ساخته میشوند؛ (دیدگاهی که من آن را «بنیادگرایی زیستی» نامیدم) به جهتگیری فمینیستها بر تقلییل دادن تفاوتها در میان زنان کمک میکند.
بنابراین آنچه برای فمینیستها محوری بود، کمتر پرسش از ارتباط میان جنس و جنسیت بود (بلکه) بیشتر این پرسش مطرح بود: آیا جنسیتـ یا همان ساختار اجتماعی زن یا مرد بودنـ واجد عناصری واحد یا ذاتی در میان فرهنگها هست؟ بسیاری از فمینیستها تا اواخر دهة 1980م قبول داشتند که تفاوتهای میان زنان بسیار گستردهتر از تفاوتهایی است که در گذشته تشخیص داده شده بود.
در جواب میتوان ادعا کرد: اولا، شاید این اشکال به «ذاتگریان طبیعی» وارد باشد؛ اما «ذاتگروی الهی» مؤلفههای مشترک زنان را براساس نگاه خود به زن بیان نمیکند، بلکه معقتد است سازندة زن یعنی خداوند میگوید زن اینگونه است، لذا هویتسازی زن براساس برداشت انسان نیست؛ بلکه گفته خالق زن و مرد است."