خلاصة:
یافتههای پژوهشی درباره تربیت به کارگیری رویکردهای یادگیری به تربیت بر
استفاده از«رویکردهای رفتارگرایی»و«ساختگرایی»تأکید دارد؛به این صورت که در مراحل
ابتدایی تحصیل که میزان اطالاعات شاگرد درباره موضوع آموزش اندک است باید از
رویکردهای رفتاری برای آموزش او سود جست و وقتی این مرحله ابتدایی کسب اطلاعات،
حقایق و مفاهیم سپری شد، رویکرد شناختگرایی-که بر ایجاد شبکه اطالاعاتی شامل دانش
بیانی و دانش روش کاری که از طریق یک شبکه قضیهای به هم مرتبط است، تأکید
دارد-باید مورد استفاده قرار گیرد؛در مرحله پیشرفته یادگیری، باید از رویکرد
ساختگرایی در محیطی باز، بهره گرفت.از سوی دیگر، بسیاری از برداشتهای جدید درباره
یادگیری بر دیدگاهها رویکرد«مسأله-محور»، «موضوع-محور»یا«عنوان- محور»در یادگیری و
آموزش به کار میرود.در این روش، شاگرد نوآموز با یک مسأله واقعی در شرایط عینی،
مواجه میشود و تلاش میکند آن مسئله را حل نماید و بازنمایی واقعگرایانهای از
مسأله و شرایط آن در ذهن خود ایجاد کند.این رویکردها با آنچه در بالا درباره تربیت
به کارگیری دیدگاههای یادگیری ذکر شد، مغایرت دارد.آیا این مغایرت باعث ایجاد وقفه
در فرایند یادگیری معنیدار شاگرد میشود؟آیا مواجه ساختن شاگرد مبتدی با سئوالها و
مسایل«واقعی»باعث ایجاد نگرش منفی یا تمایل منفی نسبت به موضوع یادگیری یا همان
مسأله مورد بحث نمیشود؟به این نکته نیز باید توجه داشت که رویکردهای ساختگرایی درباره یادگیری، اغلب
بر نوعی معرفتشناسی نسبیتگرا تکیه دارند که در شکل بسیار ساده آن، وجود حقایق
خارج از ذهن فرد را نفی میکند و برای دریافتهای درونی فرد، نقشی تعیین کننده در
کسب معرفت قایلند.به کارگیری این دیدگاه معرفتشناسی در مراحل ابتدایی تحصیل
میتواند زمینههای ذهنی ناپایدار و متزلزی فراهم آورد که باعث جلوگیری از
یادگیریهای آینده بر اساس معرفتشناسیهای واقعگرایانه میشود؛در حالی که به
کارگیری معرفتشناسیهای واقعگرایانه در ابتدا میتواند این مشکل را برطرف ساخته و
با خصوصیات ذهن شاگرد در مراحل ابتدائی رشد ذهنی نیز هماهنگی بیشتری داشته باشد.
ملخص الجهاز:
"چکیده یافتههای پژوهشی درباره تربیت به کارگیری رویکردهای یادگیری به تربیت بر استفاده از«رویکردهای رفتارگرایی»و«ساختگرایی»تأکید دارد؛به این صورت که در مراحل ابتدایی تحصیل که میزان اطالاعات شاگرد درباره موضوع آموزش اندک است باید از رویکردهای رفتاری برای آموزش او سود جست و وقتی این مرحله ابتدایی کسب اطلاعات، حقایق و مفاهیم سپری شد، رویکرد شناختگرایی-که بر ایجاد شبکه اطالاعاتی شامل دانش بیانی و دانش روش کاری که از طریق یک شبکه قضیهای به هم مرتبط است، تأکید دارد-باید مورد استفاده قرار گیرد؛در مرحله پیشرفته یادگیری، باید از رویکرد ساختگرایی در محیطی باز، بهره گرفت.
آیا این مغایرت باعث ایجاد وقفه در فرایند یادگیری معنیدار شاگرد میشود؟آیا مواجه ساختن شاگرد مبتدی با سئوالها و مسایل«واقعی»باعث ایجاد نگرش منفی یا تمایل منفی نسبت به موضوع یادگیری یا همان مسأله مورد بحث نمیشود؟ به این نکته نیز باید توجه داشت که رویکردهای ساختگرایی درباره یادگیری، اغلب بر نوعی معرفتشناسی نسبیتگرا تکیه دارند که در شکل بسیار ساده آن، وجود حقایق خارج از ذهن فرد را نفی میکند و برای دریافتهای درونی فرد، نقشی تعیین کننده در کسب معرفت قایلند.
ولی نکتهای که در این مقاله بر آن تأکید میشود، میزان توافق هر یک از رویکردهای معرفتشناختی با مراحل سهگانه یادگیری معنیدار است که میتواند میزان برتری دیدگاههای معرفتشناسی مختلف واقع میشود؛به عبارت دیگر علیرغم دیدگاههایی که بر یک روش تدریس و آموزش خاص برای تمام مراحل یادگیری تأکید میورزند، مانند پراگماتیستها و برخی از ساختگرایان، چنین به نظر میرسد که نوعی برتری ترتیبی در به کارگیری رویکردهای یادگیری و آموزش وجود دارد؛چنین ترتیبی از به کارگیری رویکردهای یادگیری و آموزش توسط بسیاری از صاحبنظران پیشنهاد شده است که مشتمل بر رویکردهای رفتارگرایی برای فراگیران مبتدی، رویکردهای شناختگرایی و ساختگرایی برای فراگیران پیشرفتهتر و افراد متخصص میباشد [15، 16] ."