ملخص الجهاز:
عواطف و عوالم محبت همه همان شوق لقای حق است»2بهتر و عالیتر ازین میتوان شرح داد: بشنو از نی چون حکایت میکند و از جدائیها شکایت میکند کز نیستان تا مرا ببریدهاند از نفیرم مرد و زن نالیدهاند سینه خواهم شرحهشرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش اتفاقا در دنبالهء همین ابیات است که مولانا از«افلاطون»بصراحت یاد میکند: هر کرا جامه ز عشقی چاک شد او ز حرص و عیب کلی پاک شد شاد باش ای عشق خوش سودای ما ای طبیب جمله علتهای ما3 ای دوات نخوت و ناموس ما ای تو افلاطون و جالینوس ما جسم خاک از عشق بر افلاک شد کوه در رقص آمد و چالاک شد عشق جان طور آمد عاشقا طور مست و خر موسی صاعقا سر پنهاست اندر زیر و بم فاش اگر گویم جهان برهم زنم آنچه نی میگوید اندر این دو باب گر بگویم من جهان گردد خراب با لب دمساز خود گر جفتمی همچو نی من گفتنیها گفتمی هر که او از همزبانی شد جدا بینوا شد گرچه دارد صد نوا چونکه گل رفت و گلستان درگذشت نشنوی زان پس ز بلبل سرگذشت (1)-عشق و اشراق و نارسائی عقل و استدلال در اثبات وجود باری و اعتقاد بلزوم استمساک بکشف و شهود و فیضان عالم وجود از منبع فیاض مصدر اول(معادل«خیر مطلق»در افکار افلاطون)که جنبههای شاخص تأثیر فلسفهء افلاطونیان جدید در عرفان ایرانی است همه متأثر از افکار بلند و زیبای«افلاطون»و مأخوذ از اوست (2)-بین«»نقل از ج 1 ص 32«سیر حکمت در اروپا» (3)-افلاطون نیز«عشق حقیقی»را مطهر قلوب و موجب نیل بفضائل و معارف و مزیل جهل و خباثت و معراج کمال روحانی و مایهء ادراک اشراقی میداند.