ملخص الجهاز:
"ما یک روز صبح زود با پدرم از برخوار به اصفهان آمدیم از منزل ما تا آنجا راه زیادی نبود و این اولین بار بود که با پدرم میآمدیم.
دور حصارهای بخش روانی پیچهای بلند و پرپشت امین الدوله است که من از لای آنها بیماران را تماشا میکنم.
که امروز داشت از بالای خوابگاهش به ما نگاه میکرد و من یواشکی به او گفتم:کیوان کی لالهها تو شکست؟روی میز چند تا عکس دیگر هم از کیوان بود.
خیابان نظر غلغله است دنبال جای پارک میگردم که بالاخره در دوردست جایی پیدا میشود تا سهراب بتواند برای نوروز بچهها هدیه بخرد.
اما برای من این تکه از خیابان نظر اینطور نیست بعد از باغها که میپیچیدند توی باغ یا قبل از باغها که میآمدیم توی آسیاب.
سالها قبل یا بیست سال پیش یک شب وقتی با یونس تراکمه آنجا رفتیم برای اولین بار کیوان قدرخواه را آنجا دیدم حوضی در وسط حیاط که از فواره آن آب تا ارتفاع کمی بالا میآمد و دود باریکی هم از آشپزخانه به ما میرسید.
برای همین نظر از کوچه آسیاب هم شروع میشود و هنوز نرسیده به خیابان توحید آن طرف خیابان منزل دکتر هراند بود که با بچههایش در مدرسه کار همکلاس بودم.
شاید خیابانی در اصفهان بود که چهار ردیف درخت داشت و از دوردست تا من میرسید و ادامه پیدا میکرد تا دوردست دیگر تا شبهایی میرسید که در همین خیابان باد میآمد و بتهای را معلقزنان میبرد.
کجایی امیک؟ این آویز بلور در این صبح ناتمام آخر سال مثل چشم نجمه است که توی بیمارستان به همه جا نگاه میکند تا کسی دستهایش را بگیرد."