خلاصة:
در قلمرو علوم انسانی همیشه دانش با پارادایمهای موازی همراه بوده و پژوهش در چارچوبهای پارادایمی ممکن بوده است.در عرصهء هنر نیز وضع به همین منوال است. نظریههای زیباشناسی هیچگاه دارای وحدت و تک پارادایمی نبودهاند.هرمنوتیک اکنون مقوم یک پارادایم است و پژوهش هنر به نحوی متفاوت از دیگر پارادایمهای پیشین و موجود در آن میتواند انجام پذیرد.مشخصههای هستیشناسانه و معرفتشناسانهء این پارادایم در این نوشتار معرفی شدهاد.
ملخص الجهاز:
"در عرصهء هنر نیز وضع به همین منوال است.
هرمنوتیک اکنون مقوم یک پارادایم است و پژوهش هنر به نحوی متفاوت از دیگر
برای انجام پژوهش وجود نداشته است.
مورد حوزهء هنر نیز تاکنون صادق بوده است.
تکثر و توازی پارادایمی در علوم انسانی این است که
رهیافت پسامدرن قائل به این است که معرفتشناسی،
خود پدیده به عنوان ناپدیدار( noemena )بود،فقط قائل به وجود پدیدار( henomena )است.
تعیین منشأ اثر هنری است.
این مؤلفهها به عنوان عامل تعیینکننده در چیستی اثر هنری
و«تماس نیز بیانگر رسانهای است که اثر
که انجام چنین کاری در علوم طبیعی ممکن است.
علوم انسانی و علوم طبیعی این است که موضوع علوم
اما قلمرو علوم انسانی عالمی است که به دست انسان
هایدگر خود اثر هنری را موضوع هنر میدانست،
نامستوری است و هنر همانا آشکارگری؛بنابراین در اثر
«در اثر هنری خود حقیقت در کار است،نه فقط چیزی که
مقوم اثر است،زیباست،زیرا زیبایی طریقی است که در آن
بازی چیزی است که برای ما اتفاق میافتد و
دستیابی به اثر هنری منوط به این است که:
برای گادامر،پرسش مقدماتی این است که فهم چگونه
تجربهء مواجهه با اثر هنری گشایندهء عالمی است.
معنای اثر برای ما محصول یگانهسازی افق کنونی خود
است برای سنجش ادعاهای او به لحاظ خود موضوع»
اثر هنری وجود اصلی خود را
اثر هنری امری خاص است و در رابطه با مفسر
بازی،نحوهء هستی اثر هنری است.
بازیگر تبدیل میشود و عمل او مقهور نوع بازی است.
دارد و با اثر وارد پرسش و پاسخ میشود.
در تولید تأثیر اثر هنری باشد."