ملخص الجهاز:
"دروارد نیز شواهدی از نهاییگرایی ضمنی را اینطور تعریف میکند:1)تغییر قیمت مبتنی بربهای کل و تأثیر دادن شرایط گوناگون و تغییر یا بندهی بازار،2)انتخاب حاشیهی سود کمتر در دوران رقابتهای سخت،3)کاهش بهای سربار جهت انعکاس ثابت کوتاهمدت بعضی از بهاها.
آنگاه قیمت مبتنی بربهای کامل را با درنظر گرفتن AVC (به عنوان بهترین برآورد بهاینهایی بلندمدت)و تعدیل حاشیهی قیمت متناسب با شرایط رقبا(برآورد منحنی تقاضا)و همینطور با وضعیت درآمدنهایی نامشخص،با نظریهی نهاییگرا تطبیق میدهند.
البته همه اقتصاددانان با این عقیده موافق نیستند،مثل باربک و گوردون بههرحال به این دلیل که نظریهینهایی گرایانهی نوکلاسیک و امدار آموزشهای اقتصادی است،به نظر میرسد اکثریت اقتصاددانها(دانشگاهی)با نظریهی دروارد موفقاند که میگوید:''گرایش عمومی قیمتگذاری،تلویحا نهاییگرایانه است، و درعینحال در عمل هردو مورد نهاییگرایی آشکار و قیمتگذاری مبتنی بر بهای کامل در شمار بسیار اندکی از بنگاهها دیده میشود.
مثلا ادواردز میگوید:''در موقع بحث با مدیران و خصوصا حسابداران میبینید خیلی به مفاهیم کتاب درسی بهایابی چسبیدهاند و کمتر به اهمیت تعدیلاتی که مرتبا روی قیمت اعمال میکنندو به درستی برای تطبیق با شرایط بازار لازم است توجه دارند همینطور پیرس نشان داد بنگاهی که اظهار میداشت کلا از قیمت مبتنی بر بها به علاوهی سرک استفاده میکند،عملا ازاین روش فقط در یک مورد سفارش کار که رقم بسیار کوچکی از فروشاش را تشکیل میداد استفاده میکرد.
آیا مدیران تحلیل لازم را انجام خواهند داد یا به سادگی از بهای کامل که از سامانههای حسابداری بها حاصل میشود،برای تصمیمات قیمتگذاری استفاده میکنند(خصوصا تصمیمات بلندمدت که حتی بهایابینهایی سنتی هم کافی نیست)؟به نظر میرسد روششناسی تحقیقات حسابداری ایراد داشته باشد،از طرف دیگر اقتصاددانان نیز هنوز دقیقا نمیدانند چه میخواهند."