ملخص الجهاز:
"اصل قضیه این بود که دوستان ما آمدند گفتند ما سینمایی میخواهیم که رنگ و بوی عرفان اسلامی داشته باشد؛چون اصولا انقلابمان،انقلابی فرهنگی است و عرفان اسلامی هم شاکله این فرهنگ است؛ بنابراین،سینمای عرفانی باید در رأس سینمای ما باشد.
فیلمفارسی حد اقل به آنها گفته بود بیایید اینجا کمی باهم بخندیم، تفریح کنیم و دروغ بگوییم؛ما هم دائما گفتیم بیایید موعظههای ما را گوش دهید؛این در حالی بود که موعظهها همه سترون بودند؛چون آن کسی باید موعظه بکند که اهلیت داشته باشد؛حالا در سینما کسی موعظهگر شده بود که اهلیت این موعظه را نداشت و اینجا بود که وقتی با شکست روبهرو میشد، میگفت مخاطب برایم مهم نیست.
اگر فرض کنیم سینمای معناگرا ژانری است که باز کشف شده، و همچنین فرض کنیم آقایانی که آمدهاند چنین کاری کردهاند،در اندازههای«السسر»بودهاند که آمده ملودرام را کشف کرده یا مثلا در اندازه استنلی کاول بودهاند که آمده کمدی قهر و آشتی را کشف کرده و ملودرام زن ناشناس را ابداع کرده،آیت سینمای مهناگرا حتی در سینماییترین گونه خودش،در این مختصات میگنجد و با منطق دانش سینمایی جور درمیآید؟ فراستی:اگر بهطور دقیق بخواهیم حرف برنیم،ژانر متعلق به هیچ سینمایی در عالم نیست،مگر سینمای اروپا،هنری جدی و دقیق با مؤلفههای ژانر نداریم، که اساسا بر فرم و زیباییشناسی استوار باشد.
ما در همه هنرهای جهان،بنابر آنچه که تاریخ نشان میدهد،توانایی تصرف و ابداع داشتهایم؛حالا چگونه میتوانیم خود را از تولدی دیگر نومید کنیم؟ما در همین فیلمهایی که ساخته شده است و میتوانیم از آنها دفاع کنیم، ثابت کردهایم که توانایی پیشرفت را داریم؛تنها باید از انحصارگراییهای یک عده کاسته شود و در این مرحله باید از سفارشهای کسانی که قدرتی پنهان و آشکار در این سینما پیدا کردهاند،دور شد گفتوگو:بابک گرانفر"