ملخص الجهاز:
"البته سینما در قرن نوزدهم پدید آمد و درست در پایان همین قرن؛یعنی اوایل سده بیستم،میتوان از بحران تفکر افلاطونی هم سخن میگوییم،تنها به این دلیل نیست که افلاطون،فیلسوفی است که مورد مخالفت فیلسوف برجستهای چون نیچه در اواخر قرن نوزدهم قرار میگیرد،بلکه افلاطون فیلسوفی است که بنیادی برای تفکر عقلانی ما پدید میآورد.
چگونه میتوان درباره خیال و تصویر سخن گفت،وقتی که آن تفاوت زیربنایی که پیشتر بدان اشاره کردیم زیر سؤال رفته باشد؟سینما این پرسشها را برای ما از نو مطرح میسازد و از ما خواستار نگاه جدیدی به آنها میشود:تفاوت میان خیال و واقعیت چیست؟تفاوت میان دال و مدلول چیست؟ به رهر روی گذشت زمان در سینما معضل میشود مثلا در فیلم«زندانیان آلتونا»که خانم ژاکلین اورلی درباره«سارتر»ساخته است، گذشت زمان برجستگی زیادی دارد.
به نظر دلوز انقلابی که نیچه میخواست در طرز تفکر ما در مورد حرکت پدید بیاورد،سینما موجد آن بوده است زیرا سینما به ما اجازه میدهد که اولا نسبت میان حرکت و تصویر را زیر سؤال ببریم،یعنی همان کاری که برگسون و سارتر انجام میدهند و بعدا با ظهور سینمای تجربی کسانی مانند «تروفو»،«گدار»و«تارکوفسکی»از این هم فراتر میرویم.
خردنامه آیا از نگاه این دسته فیلسوفان،ما باید دوباره به تفاوت میان تصویر که مطابق تفکر افلاطونی،از سایهها سخن میگوید و وهمناک است و مفهوم تلاش عقلانیای که فلسفه نمودار آن است،توجه کنیم؟کاسیرر هم به اسطوره به عنوان وجهی برای افسون جوامع و استفاده گفتمانهای ایدهئولوژیک از آن برای پیشبرد اهدافشان توجه نشان میداد."