خلاصة:
؟؟ادبیات پایداری ریشه در اعماق ادبیات ما دارد؛اما ظهور ملموس آن به دورهء انقلاب مشروطه مربوط میشود.عارف قزوینی شاعر دورهء پیش و پس از انقلاب مشروطه است و در راه دفاع از وطن و نیز پاسداری از آزادی دردها کشیده و رنجها تحمل کرده است؛در این گزارش علاوه بر اشارهای کوتاه به مصیبتهای او،به تشریح تصنیفهای وطنی عارف به ویژه سه تصنیف پراوازهء او پرداختهایم.
ملخص الجهاز:
"»16و در جای دیگر:«هشتم ماه محرم 1341،این غزل را در شهر سنندج،به یادگار شهادت خداندگار عظمت و ابهت،مجسمهء شرافت و وطنپرستی،دلیر بینظیر دورهء انقلاب،مقتول محیط مسموم و مردکش و قوام السلطنهپرور،سربریدهء عهد جهالت و نادانی به قیمت سه قران و ده شاهی به دست شمر ایرانی،یک نفر قوچانی،به امر تلگرافی حضرت اشرف قوام السلطنه و به دستور سردار بجنوردی؛نیک نام الی الابد،سردار با افتخار ایران،کلنل محمد تقی که نام مقدسش به رنگ خون برجستهترین کلمهای است برای سینههای پاک و چاک چاک هر ایرانی وطنپرست،این غزل را به طهران فرستادم:مگو چهسان نکنم گریه،گریه کار من است کسی که باعث این کار گشته یار من است متاع گریه به بازار عشق رایج و اشک برای آبرو و قدر و اعتبار من است شدست کور ز دست دل جنایتکار دودیدهء من و دل هم جریحهدار من است چو کوه غم پس زانو به زیر سایهء اشک نشسته منظرهء اشک آبشار من است تگرگ مرگ بگو سیل خون ببار و ببر تو رنگ ننگ که آن فصل خوش بهار من است به سر چه خاک به جز خاک تعزیت ریزم به کشوری که مصیبت زمامدار من است بدان محرم ایرانی اول صفر است که قتل نادر ناکام نامدار من است تدارک سفر مرگ دید عارف و گفت در این سفر کلنل چشم انتظار من است17 تصنیف کلنل که در کنسرتی در تهران به سال 1340 قمری،در همان سال مرگش اجرا (16)."